heartsick

/ˈhɑːrtsɪk//ˈhɑːtsɪk/

معنی: دل شکسته، نزار، غمگین، ملول، پریشان، دل ازرده
معانی دیگر: افسرده، مغموم، پژمرده، بی دل و دماغ، بسیار متاءسف (heartsore هم می گویند)، دلسوخته، دلتنگ، افسرده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: heartsickening (adj.), heartsickness (n.)
• : تعریف: extremely depressed, disappointed, or sad.
مشابه: miserable

- He was heartsick over what he'd done, but there was no way to undo the hurt he'd caused.
[ترجمه گوگل] او از کاری که انجام داده بود ناراحت بود، اما هیچ راهی برای جبران آسیبی که ایجاد کرده بود وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] او از کاری که کرده بود اندوهگین بود، اما راهی برای باز کردن اسیبی که او به وجود اورده بود وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were heartsick when we heard the news of the shootings.
[ترجمه گوگل] وقتی خبر تیراندازی را شنیدیم دلمان به درد آمد
[ترجمه ترگمان] هنگامی که خبر تیراندازی ها را شنیدیم، heartsick بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1.
قلبا متاسف یا دلزده

2. It was no wonder that he felt heartsick over the purposes to which the glorious ship was perverted.
[ترجمه گوگل]تعجبی نداشت که او از اهدافی که کشتی باشکوه به آن منحرف شده بود احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه ترگمان]تعجبی نداشت که نسبت به هدفی که کشتی با شکوه از آن منحرف شده بود، اندوهگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mom always looked heartsick when our time was up.
[ترجمه گوگل]وقتی وقت ما تمام می شد، مامان همیشه ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مامان همیشه وقتی نوبت ما بود خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I drove away heartsick, but my advice had no effect—she still sent us the same postcard every six weeks.
[ترجمه گوگل]من با ناراحتی از آنجا دور شدم، اما توصیه من هیچ تاثیری نداشت - او همچنان همان کارت پستال را هر شش هفته یک بار برای ما می فرستاد
[ترجمه ترگمان]با قلبی اندوهگین رانندگی کردم، اما توصیه من تاثیری نداشت - او هنوز هر شش هفته یک کارت پستال برای ما می فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is heartsick that she did not see his poor behavior before she married him.
[ترجمه گوگل]او از اینکه رفتار بد او را قبل از ازدواج با او ندیده، ناراحت است
[ترجمه ترگمان]دلش تنگ شده بود که قبل از ازدواج با او رفتار poor را ندیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And I was heartsick that my party and its progressive causes were disintegrating before my eyes.
[ترجمه گوگل]و من از اینکه حزب من و علل مترقی آن در برابر چشمانم از هم می پاشید ناراحت بودم
[ترجمه ترگمان]و من از این که party و causes در مقابل چشمانم از هم پاشیده شده بود، ناراحت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Heartsick mood, break out at this time.
[ترجمه گوگل]خلق و خوی دلگیر، در این زمان رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]تو این زمان حال بهم زنی را داشته باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Have you heard of a person being heartsick ?
[ترجمه گوگل]آیا شنیده‌اید که شخصی دل‌شکن باشد؟
[ترجمه ترگمان]مگر شنیده اید که کسی دلش تنگ می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Heartsick doesn't mean that something is wrong with a person's heart.
[ترجمه گوگل]دلتنگی به این معنا نیست که مشکلی در قلب انسان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]heartsick به این معنی نیست که مشکل قلبی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A few days later, too heartsick to remain any longer in Hungary, he set out on foot again, stealing across border after border until he reached Paris.
[ترجمه گوگل]چند روز بعد، در حالی که دلش برای ماندن در مجارستان بسیار ناراحت بود، دوباره پیاده به راه افتاد و از مرز به مرز دزدی کرد تا اینکه به پاریس رسید
[ترجمه ترگمان]چند روز بعد، بیش از آن heartsick که دیگر در مجارستان بماند، دوباره پیاده شد و از مرز عبور کرد تا اینکه به پاریس رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rigor mortis gave the heartsick survivor convincing evidence for burial.
[ترجمه گوگل]ریگور مورتیس شواهد قانع‌کننده‌ای برای دفن به بازمانده‌ی دل‌سوخته داد
[ترجمه ترگمان]Rigor mortis به بازمانده heartsick مدارک جرم برای دفن را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Not I; unless the breath of heartsick groans, mist - like, infold me from the search of eyes.
[ترجمه گوگل]نه من؛ مگر اینکه نفس ناله های دلگیر، مه - مانند، مرا از جستجوی چشم ها آگاه کند
[ترجمه ترگمان]نه من؛ مگر اینکه صدای ناله های رقت انگیز، مه - مانند، مرا از جست و جوی چشمانم دور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hillary Clinton says she is heartsick at a motorcycle officer died in a crash this morning while escorting her motorcade.
[ترجمه گوگل]هیلاری کلینتون می‌گوید از این که افسر موتورسیکلت صبح امروز هنگام اسکورت موتورسیکلت خود در تصادف جان خود را از دست داد، ناراحت است
[ترجمه ترگمان]هیلاری کلینتون می گوید که او در حال نگهبانی از یک افسر سوار بر موتورسیکلت در صبح امروز در حالی که اسکورت وی را اسکورت می کرد کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Elsie tried to walk with him and hold hands, but he would shake her off, leaving her heartsick .
[ترجمه گوگل]السی سعی کرد با او راه برود و دستانش را بگیرد، اما او او را تکان می داد و او را ناراحت می کرد
[ترجمه ترگمان]السی سعی کرد با او راه برود و دست نگه دارد، اما او سرش را تکان می داد و her را رها می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Every time I saw or talked to Mother I was heartsick.
[ترجمه گوگل]هر بار که مادر را می دیدم یا با او صحبت می کردم، دلتنگ می شدم
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که می دیدم یا با مادر حرف می زدم خیلی ناراحت بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دل شکسته (صفت)
gaga, broken-hearted, heartbroken, disconsolate, downhearted, heartsick, heart-stricken

نزار (صفت)
lean, thin, heartsick, cachectic, meager, peaked

غمگین (صفت)
depressed, grave, down, cheerless, heartsick, sad, dyspeptic, care-worn, sorrowful, sorry, woeful, heartsore, heavy-hearted, melancholic, tristful

ملول (صفت)
depressed, glum, dejected, heartsick, chapfallen, lonesome

پریشان (صفت)
disturbed, faraway, disheveled, disconsolate, heartsick, distressed, deuced, distracted, distressful

دل ازرده (صفت)
heartsick

انگلیسی به انگلیسی

• sick at heart, depressed, miserable, despondent
very despondent, depressed, unhappy; lovesick, heartbroken

پیشنهاد کاربران

بپرس