heartless

/ˈhɑːrtləs//ˈhɑːtləs/

معنی: افسرده، بی عاطفه، عاری از احساسات
معانی دیگر: سنگدل، دلسخت، بی مروت، نامهربان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: heartlessly (adv.), heartlessness (n.)
• : تعریف: having or showing no pity or compassion; cruelly unfeeling.
مترادف: cold-blooded, cold-hearted, cruel, hardhearted, pitiless, ruthless, unfeeling
متضاد: compassionate
مشابه: callous, cold, inhuman, insensitive, merciless, relentless, remorseless, unsympathetic

- He has always shown a heartless indifference to the suffering of others.
[ترجمه گوگل] او همیشه نسبت به رنج دیگران بی تفاوتی بی رحمانه نشان داده است
[ترجمه ترگمان] همیشه نسبت به دیگران نسبت به دیگران بی اعتنایی نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her behavior toward that man was cruel and heartless.
[ترجمه گوگل] رفتار او با آن مرد بی رحمانه و بی رحم بود
[ترجمه ترگمان] رفتارش نسبت به آن مرد سنگدل و بی عاطفه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was your heartless decision that has caused such pain.
[ترجمه گوگل] این تصمیم بی رحمانه تو بود که باعث این درد شد
[ترجمه ترگمان] این تصمیم بی عاطفه تو بود که باعث این درد شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Determined to be tired heartless indifference.
[ترجمه گوگل]مصمم به بی تفاوتی بی عاطفه خسته
[ترجمه ترگمان]چون مصمم بود که از بی اعتنایی بی عاطفه خسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Heartless laugh, was the best thing that I have.
[ترجمه گوگل]خنده بی اعصاب، بهترین چیزی بود که دارم
[ترجمه ترگمان]خنده سنگدل، بهترین چیزی بود که داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I would like to be a single-cell organisms, heartless creature alive.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم موجودی تک سلولی باشم، موجودی بی قلب زنده
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم یک موجود زنده، زنده و بی عاطفه باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The heartless witch cast a spell on the poor little girl.
[ترجمه گوگل]جادوگر بی عاطفه دخترک بیچاره را طلسم کرد
[ترجمه ترگمان]جادوگر بی عاطفه یه افسون روی اون دختر بیچاره اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Police were quick to condemn this heartless theft.
[ترجمه گوگل]پلیس به سرعت این دزدی بی رحمانه را محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس فورا این سرقت قلب را محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The decision does seem a little heartless.
[ترجمه گوگل]این تصمیم کمی بی رحم به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]این تصمیم کمی بی عاطفه به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You couldn't be so heartless as to disown him.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید آنقدر بی عاطفه باشید که او را انکار کنید
[ترجمه ترگمان]تو نباید انقدر بی عاطفه باشی که از او بدت بیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What a heartless thing to say!
[ترجمه گوگل]چه حرف بی روحیه!
[ترجمه ترگمان]چه حرف بی عاطفه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was, she said, a heartless scoundrel who had stripped her of everything she owned.
[ترجمه گوگل]او گفت که او یک شرور بی عاطفه بود که همه چیز او را از او سلب کرده بود
[ترجمه ترگمان]او گفت: او مرد بی عاطفه و بی عاطفه بود که او را از هر چیزی که متعلق به خودش بود خالی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I couldn't believe they were so heartless.
[ترجمه گوگل]باورم نمی شد اینقدر بی عاطفه باشند
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم باور کنم که آن ها خیلی بی عاطفه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How can you be so heartless?
[ترجمه گوگل]چطور می تونی اینقدر بی عاطفه باشی؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونی اینقدر بی عاطفه باشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sorry if that sounded flippant or heartless - it wasn't meant to be.
[ترجمه گوگل]متاسفم اگر به نظر تند یا بی رحم به نظر می رسید - قرار نبود اینطور باشد
[ترجمه ترگمان]متاسفم که این کار گستاخانه یا بی عاطفه به نظر می رسید - قصد نداشت که این طور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Todd's father was cold and heartless.
[ترجمه گوگل]پدر تاد سرد و بی عاطفه بود
[ترجمه ترگمان]پدر تاد سرد و بی عاطفه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You've assigned me the role of heartless villain financier, obsessed with money, wealth, and luxury.
[ترجمه گوگل]تو نقش یک شرور بی عاطفه مالی را به من اختصاص دادی که وسواس پول، ثروت و تجملات دارد
[ترجمه ترگمان]تو مرا به نقش سرمایه دار بی عاطفه، مالی، درگیر پول، ثروت و تجمل واگذار کرده ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is not that I am heartless.
[ترجمه گوگل]اینطور نیست که من بی دل باشم
[ترجمه ترگمان]این طور نیست که من سنگدل هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

بی عاطفه (صفت)
soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

عاری از احساسات (صفت)
senseless, insensible, heartless, dead-hearted, emotionless, stockish, iron-hearted, marble-hearted

انگلیسی به انگلیسی

• merciless; cruel; hard, unsympathetic
if someone is heartless, they are cruel and unkind.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hearten
✅️ اسم ( noun ) : heart / heartiness / heartlessness / hearty
✅️ صفت ( adjective ) : hearty / heartening / heartless
✅️ قید ( adverb ) : heartily / hearteningly / heartlessly
ظالمانه
It was a heartless thing to do
بی عاطفه، سنگدل

بپرس