heartbreaking

/ˈhɑːrtˌbrekɪŋ//ˈhɑːtbreɪkɪŋ/

معنی: مایه دل شکستگی، اندوه اور
معانی دیگر: پشت شکن، اندوه اور، پشت شکن، ازپادراورنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: heartbreakingly (adv.)
• : تعریف: causing deep sorrow or anguish.
متضاد: comforting

- The news of the disaster was heartbreaking.
[ترجمه گوگل] خبر فاجعه دلخراش بود
[ترجمه ترگمان] خبر فاجعه غم انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The refugees told us their heartbreaking stories of the loved ones they were forced to leave behind.
[ترجمه گوگل] پناهندگان داستان های دلخراش خود را از عزیزانی که مجبور به ترک آنها شده بودند برای ما تعریف کردند
[ترجمه ترگمان] پناهندگان داستان های دل خراش خود را از کسانی که مجبور به ترک آن ها بودند، به ما گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. After this heartbreaking experience, Thorpe turned to professional sports.
[ترجمه گوگل]پس از این تجربه دلخراش، تورپ به ورزش حرفه ای روی آورد
[ترجمه ترگمان]بعد از این تجربه غم انگیز، تو رپ به ورزش های حرفه ای تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's heartbreaking to see him wasting his life like this.
[ترجمه گوگل]دیدن او که اینگونه عمرش را هدر می دهد، ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت کننده است که می بینم او زندگی اش را مثل این تلف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is a heartbreaking news report about starving children.
[ترجمه گوگل]یک گزارش خبری دلخراش از گرسنگی کودکان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]گزارش خبر دل شکستگی درباره کودکان گرسنه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The decision to euthanase a pet is heartbreaking.
[ترجمه گوگل]تصمیم برای اتاناز کردن حیوان خانگی دلخراش است
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفتن یک حیوان خانگی مایه دل شکستگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is heartbreaking that he cannot see his children.
[ترجمه گوگل]ناراحت کننده است که نمی تواند فرزندانش را ببیند
[ترجمه ترگمان]مایه دل شکستگی است که او نمی تواند فرزندانش را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The story brought back some heartbreaking memories for me.
[ترجمه گوگل]این داستان خاطرات دلخراشی را برایم زنده کرد
[ترجمه ترگمان]این داستان خاطرات دردناکی برای من آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She told about the shame, and the heartbreaking decision she was forced to make under duress.
[ترجمه گوگل]او از شرمساری و تصمیم دلخراشی که تحت فشار مجبور به گرفتن شد گفت
[ترجمه ترگمان]او راجع به شرم و تصمیم heartbreaking که به اجبار مجبور شد آن را وادار به اجبار کند، تعریف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's heartbreaking to see him wasting his life away.
[ترجمه گوگل]دیدن او که زندگی اش را هدر می دهد بسیار ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت کننده است که می بینم او دارد زندگیش را هدر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As heartbreaking as it is to acknowledge, no system can guarantee that.
[ترجمه گوگل]هر چقدر هم که اذعانش دلخراش است، هیچ سیستمی نمی تواند آن را تضمین کند
[ترجمه ترگمان]همانطور که باید اذعان کنیم، هیچ سیستمی نمی تواند تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Entering a chili contest can be heartbreaking, but judging one takes the skin of an elephant.
[ترجمه گوگل]شرکت در مسابقه فلفل دلمه ای می تواند دلخراش باشد، اما قضاوت کردن پوست یک فیل را می گیرد
[ترجمه ترگمان]وارد کردن یک رقابت چیلی می تواند مایه دل شکستگی باشد، اما قضاوت بر روی یکی از آن ها پوست فیل را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Most farmers accept the cull as heartbreaking, but a necessary evil.
[ترجمه گوگل]اکثر کشاورزان این کشتار را به عنوان یک شرور دلخراش، اما یک شر ضروری می پذیرند
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Everyone has a heartbreaking, human story to tell.
[ترجمه گوگل]هر کسی یک داستان دلخراش و انسانی برای گفتن دارد
[ترجمه ترگمان]همه یک داستان غم انگیز و انسانی برای گفتن دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. While Angel slept, Sarah planned her future with heartbreaking realism.
[ترجمه گوگل]در حالی که فرشته خواب بود، سارا آینده خود را با واقع گرایی دلخراش برنامه ریزی کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که (انجل)به خواب رفت، سارا آینده او را با realism غم انگیز برنامه ریزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Overcome with grief, Orpheus played heartbreaking songs on his lyre.
[ترجمه گوگل]اورفئوس که غم و اندوه را فرا گرفته بود، آهنگ های دلخراشی را بر روی غزل خود نواخت
[ترجمه ترگمان]اورفئوس با غم و اندوه آهنگ های غم انگیز خود را روی چنگ خود بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مایه دل شکستگی (صفت)
heartbreaking

اندوه اور (صفت)
heartbreaking

انگلیسی به انگلیسی

• causing grief or intense sorrow
something that is heartbreaking makes you feel extremely sad and upset.

پیشنهاد کاربران

غم انگیز. تاسف بار
مثال:
I watched in horror heartbreaking footage of the head nurse, Malak, in the aftermath bombing.
من با ترس به فیلم ( کوتاه ) غم انگیز و تاسف بار سر پرستار ملک، در زمانِ پس از بمباران نگاه کردم.
جانسوز
Was there a time that you felt disappointed of your hairstyle?
Yes and that was so ⭐heartbreaking⭐! I consider it as a nightmare. I remember I wanted to have a fringe since it was so trendy during my high school days but what I got was a hair disaster. I got an uneven fringe and it was shorter than what I wanted. I believe, that hairdresser was unprofessional
...
[مشاهده متن کامل]

دل گزا← گزنده
دلچاک← چاک دهنده
دلخراش
دلگُسل
دلشِکن/دل شکننده
Heartrending
دل آزار
دلخراش
دل شکن
نااُمیدکننده
تأسف بار
Heartbreaking : دردناک - کمرشکن - مایه اندوه و غم و تأسف
Heartwarming : دل گرم کننده - امیدبخش - مسرت بخش
Breathtaking : نفس گیر - نفس بُر - شگفت انگیز
دردناک، غم انگیز
اندوه بار
ناراحت کننده
متاثرکننده
ناراحت کننده، غم انگیز
دلخراش
حیرت آور
شوکه کننده
دل شکستن
my open the animal rope
طناب حیوانی را باز کردم
جگرسوز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس