مطلع شدن؛ خبر دار شدن؛ شنیدن در مورد کسی یا مطلبی
... [مشاهده متن کامل]
او شنیده است که مناقصه گران ( یا بیشترین پیشنهاد دهندگان قیمت در مزایده ) پا را فراتر از تواناییشان ( امکانت مالیشان ) گذاشته اند.
شنیده ام که گوهری عرفانی در اعماق جنگل های آمریکای جنوبی وجود دارد که قدرت به ارمغان آوردن زندگی جاودانه را دارد.
لیندا: پسره جذابیت های زیادی داره، پدر.
ادوارد ( به سرعت ) : اونو می شناسی؟
لیندا: من [فقط] درباره اش شنیده ام.
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #تعطیلات، # اثر فیلیپ بری
مثال:
'I hear tell that you're going to build a wall along here, ' he said.
David and Leigh Eddings THE TREASURED ONE ( 2004 )
گفته شدن ( درباره ) ؛ یاد گرفتن ( از )