hear a commotion

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
شنیدن سروصدا / شنیدن همهمه / شنیدن غوغا
در زبان محاوره ای:
یه سروصدایی شنید، انگار دعوا شده بود، یه جوری شلوغ شده بود
________________________________________
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( موقعیتی – عمومی ) :**
شنیدن صدای ناگهانی، بلند، یا آشفته که نشونه ی اتفاق غیرعادی، دعوا، یا تجمع باشه
مثال: I heard a commotion outside and went to check.
یه سروصدایی بیرون شنیدم و رفتم ببینم چی شده.
2. ** ( روایی – داستانی ) :**
در روایت ها، برای ایجاد تعلیق یا اشاره به لحظه ای که شخصیت متوجه اتفاقی می شه
مثال: She heard a commotion in the hallway and froze.
صدای همهمه ای از راهرو شنید و خشکش زد.
3. ** ( احساسی – واکنشی ) :**
ممکنه با حس نگرانی، کنجکاوی، یا ترس همراه باشه—بسته به زمینه ی داستان یا موقعیت
مثال: Hearing a commotion, he grabbed his phone and called for help.
با شنیدن سروصدا، گوشیشو برداشت و کمک خواست.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
hear noise – hear a ruckus – hear a disturbance – hear shouting – hear a fuss