اسم ( noun )
• (1) تعریف: a great number of things lying on top of each other; pile.
• مترادف: pile
• مشابه: accumulation, agglomerate, bank, mound, mountain, stack
• مترادف: pile
• مشابه: accumulation, agglomerate, bank, mound, mountain, stack
- a gravel heap
- a heap of junk metal
[ترجمه علیرضا] توده ای از ضایعات آهن|
[ترجمه گوگل] انبوهی از فلزات ناخواسته[ترجمه ترگمان] یه کپه سنگ آشغال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) a great amount or number.
• مترادف: multitude, pile, stack
• مشابه: abundance, chunk, gobs, mass, mess, mountain, myriad, oodles, profusion, scads, tons, world
• مترادف: multitude, pile, stack
• مشابه: abundance, chunk, gobs, mass, mess, mountain, myriad, oodles, profusion, scads, tons, world
- a heap of money
• (3) تعریف: (slang) a run-down car.
• مترادف: crate, jalopy
• مشابه: rattletrap, wreck
• مترادف: crate, jalopy
• مشابه: rattletrap, wreck
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heaps, heaping, heaped
حالات: heaps, heaping, heaped
• (1) تعریف: to put, cast, or form in a heap; pile up (often fol. by up, on, or the like).
• مترادف: pile
• مشابه: agglomerate, bank, mound, stack
• مترادف: pile
• مشابه: agglomerate, bank, mound, stack
- He heaped his belongings on the porch.
[ترجمه بل] او وسایلش را در ایوان روی هم انباشته کرد.|
[ترجمه گوگل] وسایلش را روی ایوان انباشته کرد[ترجمه ترگمان] وسایلش را روی ایوان تلنبار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give, load, or assign in great quantity (usu. fol. by on or upon).
• مترادف: pile
• مشابه: lavish, rain
• مترادف: pile
• مشابه: lavish, rain
- She heaps praise on her associates.
[ترجمه گوگل] او از همکاران خود ستایش می کند
[ترجمه ترگمان] او روی همکارانش این قدر تعریف و تمجید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او روی همکارانش این قدر تعریف و تمجید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to fill or overfill.
• مترادف: pile
• مشابه: fill, load, stack, stuff
• مترادف: pile
• مشابه: fill, load, stack, stuff
- He heaped his cart with old clothes.
[ترجمه گوگل] گاری خود را با لباس های کهنه پر کرد
[ترجمه ترگمان] گاری خود را با لباس های کهنه پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گاری خود را با لباس های کهنه پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to accumulate, rise, or be in one or more heaps or piles (often fol. by up).
• مترادف: accumulate, pile
• مشابه: accrue, agglomerate, amass, drift
• مترادف: accumulate, pile
• مشابه: accrue, agglomerate, amass, drift
- The snow heaps up behind the fence.
[ترجمه بل] برف تا بالای نرده نشسته است.|
[ترجمه گوگل] برف پشت حصار جمع می شود[ترجمه ترگمان] پشت نرده ها، کپه های برف به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید