heap

/ˈhiːp//hiːp/

معنی: گروه، جمعیت، پشته، کومه، کپه، توده، انبوه، توده کردن، پر کردن، خرمن کردن
معانی دیگر: کوت، تلنبار، انباشته، (عامیانه - معمولا جمع) مقدار زیاد، توده کردن یا شدن، تلنبار کردن یا شدن، کپه کردن یا شدن، پشته درست کردن، مملو شدن یا کردن، پر شدن یا کردن، (مجازی) بار کسی کردن (انتقاد یا تعریف یا مسئولیت و غیره)، (امریکا - خودمانی) اتومبیل قراضه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a great number of things lying on top of each other; pile.
مترادف: pile
مشابه: accumulation, agglomerate, bank, mound, mountain, stack

- a gravel heap
[ترجمه گوگل] یک توده شن
[ترجمه ترگمان] تل شنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a heap of junk metal
[ترجمه علیرضا] توده ای از ضایعات آهن
|
[ترجمه گوگل] انبوهی از فلزات ناخواسته
[ترجمه ترگمان] یه کپه سنگ آشغال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) a great amount or number.
مترادف: multitude, pile, stack
مشابه: abundance, chunk, gobs, mass, mess, mountain, myriad, oodles, profusion, scads, tons, world

- a heap of money
[ترجمه گوگل] یک پشته از پول
[ترجمه ترگمان] یک کپه پول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (slang) a run-down car.
مترادف: crate, jalopy
مشابه: rattletrap, wreck
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heaps, heaping, heaped
(1) تعریف: to put, cast, or form in a heap; pile up (often fol. by up, on, or the like).
مترادف: pile
مشابه: agglomerate, bank, mound, stack

- He heaped his belongings on the porch.
[ترجمه بل] او وسایلش را در ایوان روی هم انباشته کرد.
|
[ترجمه گوگل] وسایلش را روی ایوان انباشته کرد
[ترجمه ترگمان] وسایلش را روی ایوان تلنبار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give, load, or assign in great quantity (usu. fol. by on or upon).
مترادف: pile
مشابه: lavish, rain

- She heaps praise on her associates.
[ترجمه گوگل] او از همکاران خود ستایش می کند
[ترجمه ترگمان] او روی همکارانش این قدر تعریف و تمجید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to fill or overfill.
مترادف: pile
مشابه: fill, load, stack, stuff

- He heaped his cart with old clothes.
[ترجمه گوگل] گاری خود را با لباس های کهنه پر کرد
[ترجمه ترگمان] گاری خود را با لباس های کهنه پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to accumulate, rise, or be in one or more heaps or piles (often fol. by up).
مترادف: accumulate, pile
مشابه: accrue, agglomerate, amass, drift

- The snow heaps up behind the fence.
[ترجمه بل] برف تا بالای نرده نشسته است.
|
[ترجمه گوگل] برف پشت حصار جمع می شود
[ترجمه ترگمان] پشت نرده ها، کپه های برف به چشم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. heap coals of fire on someone's head
(از طریق پاسخ دادن بدی با نیکی) خجل و پشیمان کردن

2. a heap of bricks and stones
توده ای آجر و سنگ

3. a heap of distorted metals
توده ای از فلزات کج و معوج

4. a heap of precious jewelry
یک کپه جواهر قیمتی

5. a heap of toys
یک عالمه اسباب بازی

6. to heap scorn on somebody
کسی را کاملا مورد تحقیر قرار دادن

7. a disorderly heap of paper
توده ای کاغذ درهم و برهم

8. beggers were scavenging through a heap of garbage
گداها در تلی از زباله به دنبال غذا می گشتند.

9. relegate this sofa to the trash heap
این نیمکت را توی خاکروبه بیانداز.

10. those ideas will be committed to the trash heap of history
آن عقاید به زباله دان تاریخ واصل خواهد شد.

11. I've got a whole heap of work to do this afternoon.
[ترجمه گوگل]امروز بعدازظهر کلی کار دارم که باید انجام دهم
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر یه عالمه کار دارم که باید انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He collapsed in an exhausted heap on the floor.
[ترجمه گوگل]او در پشته ای خسته روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]روی زمین افتاد و روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He fell down the stairs, landing in a heap at the bottom.
[ترجمه گوگل]او از پله ها پایین افتاد و در انبوهی در پایین فرود آمد
[ترجمه ترگمان]از پله ها پایین افتاد و در ته یک توده کف اتاق فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The envelopes for posting lay in a heap on her desk.
[ترجمه گوگل]پاکت هایی که برای پست گذاشتن روی میزش گذاشته بودند
[ترجمه ترگمان]پاکت های نامه در پشت میزش قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I was struck all of a heap.
[ترجمه گوگل]من همه از یک پشته ضربه خوردم
[ترجمه ترگمان]همه چیز را خراب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They can't just consign me to the scrap heap because I'm over fifty!
[ترجمه fg] انها نمیتونند فقط من را تا حد پشته ای از اشغال تنزل بدهند چون من بیش از پنجاه سال دارم.
|
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند من را به زباله دانی بسپارند زیرا بیش از پنجاه سال دارم!
[ترجمه ترگمان]به این خاطر که من بیش از پنجاه سال دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

پشته (اسم)
stack, heap, hill, eminence, mound, barrow, embankment, hillock, knap, rick, toft, hummock, monticule

کومه (اسم)
stack, pile, heap, congeries, rick, dollop

کپه (اسم)
mass, pile, heap, congeries, ruck

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

انبوه (اسم)
mass, heap, aggregation, clump, bike, congeries, riffraff, tump

توده کردن (فعل)
stack, cumulate, amass, aggregate, pile, lump, heap, hill, shock, pack, ruck, stockpile

پر کردن (فعل)
stop, fill, stuff, heap, load, glut, poison, infect, stud, deplume, fill in, stow, plenish, thwack, suffuse

خرمن کردن (فعل)
stack, heap

تخصصی

[کامپیوتر] مجموعه ای از مکانهای ذخیره که یک برنامه می تواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس بر گرداند . - توده، حافظه ی آزاد . بلوکی از حافظه که به یک برنامه تعلق دارد . اما هنوز استفاده ی مشخصی از آن نشده است . مثلاً وقتی یک برنامه ی BASIC رشته های کاراکتری را تولید می کند . در مجموع آنها را در فضای حاصل از ( حافظه ی آزاد ) خود قرار می دهد .
[مهندسی گاز] توده
[ریاضیات] حافظه ی پویا، حافظه ی آزاد

انگلیسی به انگلیسی

• pile, mound; special area of memory which is used to store important resources (computers)
pile up; fill full
a heap of things is an untidy pile of them.
if you heap things in a pile, you arrange them in a large pile.
if you heap praise or criticism on someone or something, you give them a lot of praise or criticism.
heaps or a heap of something is a large quantity of it; an informal use.
if someone collapses in a heap, they fall heavily and do not move.
see also heaped.
if you heap things up, you make them into a pile.

پیشنهاد کاربران

پُر
دسته مثلا دسته ی کاغذ
Heap of papers
hill
در نرم افزار به معنی هرم
تپه زباله

fold
herd

بپرس