healthy

/ˈhelθi//ˈhelθi/

معنی: سرحال، تندرست، خوش بنیه، سالم، سلامت
معانی دیگر: برومند، تندرستی بخش، سلامتی بخش، خوب (برای سلامتی)، حاکی از تندرستی، (اخلاقا) سالم، بهساز، نیکساز، پررونق، شکوفا، پویا، زیاد، پرزور، زورمند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: healthier, healthiest
مشتقات: healthily (adv.), healthiness (n.)
(1) تعریف: being free from illness; sound.
مترادف: hale, healthful, sound, well
متضاد: ailing, bad, delicate, ill, infirm, sick, unhealthy
مشابه: able-bodied, fit, hearty, normal, robust, vigorous, whole

- She suffered from frequent illness as a child, but she's been healthy as an adult.
[ترجمه ملکي زاده] در کودکی پی در پی دچار بیماری می شد، اما در بزرگسالی سلامتی خود را بدست آورده است.
|
[ترجمه نوموخوام] او در کودکی مریض بود حالا خوب شده
|
[ترجمه گوگل] او در کودکی از بیماری مکرر رنج می برد، اما در بزرگسالی سالم بوده است
[ترجمه ترگمان] او از بیماری مزمن به عنوان یک کودک رنج می برد، اما او به عنوان یک بزرگ سال سالم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: relating to good mental and physical condition.
مترادف: salutary
متضاد: unhealthy, unwholesome
مشابه: healthful, hearty, right, robust, salubrious, wholesome

- He's trying to adopt a healthy way of life these days.
[ترجمه گوگل] او این روزها سعی می کند یک روش زندگی سالم را در پیش بگیرد
[ترجمه ترگمان] او در تلاش است تا این روزها روش زندگی سالمی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: reflecting good mental or physical condition.
متضاد: ghastly, sickly, unhealthy, unwholesome
مشابه: healthful, right, salubrious, sleek, wholesome

- Her helpfulness and optimism show a healthier outlook on life.
[ترجمه گوگل] کمک‌رسانی و خوش‌بینی او نگاه سالم‌تری به زندگی دارد
[ترجمه ترگمان] هم کاری و خوش بینی او دیدگاه سالم تر زندگی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Both boys have a healthy appearance.
[ترجمه Sahar] هر دو پسر دارای یک ظاهر سالم هستند.
|
[ترجمه گوگل] هر دو پسر ظاهری سالم دارند
[ترجمه ترگمان] هر دو پسرا یه ظاهر سالم دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. healthy competition in a free economy
(مجازی) رقابت سالم در یک اقتصاد آزاد

2. healthy entertainments for children
تفریحات سالم برای کودکان

3. healthy trees yield healthy fruit
درخت سالم میوه ی سالم می دهد.

4. a healthy appetite
اشتهای سالم

5. a healthy book publishnig business
موسسه ی انتشاراتی پر رونق

6. a healthy economy
اقتصاد سالم

7. a healthy man
مرد تندرست

8. a healthy push
فشار زورمندانه

9. the healthy color in his cheeks
رنگ حاکی از سلامتی گونه های او

10. the healthy developement of children
رشد سالم کودکان

11. he was healthy in mind and person
او از نظر فکری و بدنی سالم بود.

12. the country's healthy economy
اقتصاد شکوفای کشور

13. to become healthy
تندرست شدن

14. to stay healthy
سالم ماندن

15. if i were healthy and young,l wouldn't have a care in the world
اگر سالم و جوان بودم اصلا غصه ای نداشتم.

16. to save the healthy trees, you have to cut the diseased ones
برای نجات درختان سالم باید درختان آفت زده را ببرید.

17. her brothers were tall, healthy and lusty
برادران او بلند قامت و سالم و خوش بنیه بودند.

18. a sound mind in a healthy body
عقل سالم در بدن سالم

19. a sound mind dwells in a healthy body!
عقل سالم در بدن سالم است !

20. doctors overhauled him and found him healthy
دکترها او را معاینه کردند و گفتند سالم است.

21. walking ten kilometers is tiring, but it is also healthy
ده کیلومتر پیاده روی خسته کننده است ولی سلامت بخش نیز می باشد.

22. A strong opposition is vital to a healthy democracy.
[ترجمه شقایق] یک تضاد قوی برای یک دموکراسی سالم واجب است
|
[ترجمه گوگل]یک اپوزیسیون قوی برای یک دموکراسی سالم حیاتی است
[ترجمه ترگمان]یک اپوزیسیون قوی برای دموکراسی سالم حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. It is important to have a balanced, healthy diet .
[ترجمه عسل] داشتن یک رژیم سالم و متعادل مهم است.
|
[ترجمه گوگل]داشتن یک رژیم غذایی متعادل و سالم بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]داشتن یک رژیم متعادل و متعادل مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The company made a healthy profit of $106m last year.
[ترجمه گوگل]این شرکت سال گذشته 106 میلیون دلار سود داشت
[ترجمه ترگمان]این شرکت در سال گذشته ۱۰۶ میلیون دلار سود سالم به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. May you both live long and healthy lives.
[ترجمه شقایق] ای کاش هردو شما زندگی طولانی و سالمی داشته باشید
|
[ترجمه گوگل]ان شاءالله هر دو عمر طولانی و سالم داشته باشید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید هر دو زندگی طولانی و سالمی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. A healthy diet creates a body resistant to disease.
[ترجمه گوگل]یک رژیم غذایی سالم بدنی مقاوم در برابر بیماری ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی سالم، بدن مقاوم در برابر بیماری را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. She has a healthy distrust of door-to-door salesmen.
[ترجمه گوگل]او نسبت به فروشندگان خانه به خانه بی اعتماد است
[ترجمه ترگمان]اون به فروشنده های در اعتماد نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She has gone from being a healthy, fit, and sporty young woman to being a cripple.
[ترجمه گوگل]او از یک زن جوان سالم، خوش اندام و ورزشکار به یک معلول تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]او از تبدیل شدن به یک زن جوان و خوش تیپ به یک فلج شدن رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I'm strong! I'm powerful! I'm healthy.
[ترجمه گوگل]من قوی هستم! من قدرتمندم! من سالم هستم
[ترجمه ترگمان]من قوی هستم! من قدرتمندم! من سالمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Dark green leaves are a good indication of healthy roots.
[ترجمه گوگل]برگ های سبز تیره نشانه خوبی از ریشه های سالم هستند
[ترجمه ترگمان]برگ های سبز تیره نشانه خوبی از ریشه های سالم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرحال (صفت)
game, peppy, slashing, vivid, merry, gay, trig, blithesome, pert, healthy, cheery, wholesome, sprightly, well-disposed, sprightful, wide-awake

تندرست (صفت)
fit, well, bouncing, healthy, buxom, healthful, lusty

خوش بنیه (صفت)
sturdy, strong, robust, healthy, wholesome, hale, strapping, lusty

سالم (صفت)
well, valid, whole, sound, healthy, wholesome, healthful, lucid, salubrious, hale, intact, safe and sound, in good condition, sane

سلامت (صفت)
healthy, wholesome, healthful, safe and sound, healthsome

تخصصی

[بهداشت] تندرست - سالم

انگلیسی به انگلیسی

• well, not sick, sound, in good health
a healthy person is well and not suffering from any illness.
if a feature or quality that you have is healthy, it shows that you are well.
something that is healthy is good for you and likely to make you fit and strong.
a healthy organization or system is successful.
a healthy amount of something is a large amount that shows success.
if you have a healthy attitude about something, you show good sense.

پیشنهاد کاربران

دربرخی موارد که با واژه تولید همراه می شود به معنای شکوفا و پررونق نیز است
صحیح ( از نظر اخلاقی )
I just don't think it's healthy to keep big secrets in a relationship
من واقعا فکر نمی کنم پنهان کردن رازهای بزرگ در یک رابطه صحیح باشد.
سالم، بهداشتی
مثال: Eating fruits and vegetables is important for maintaining a healthy lifestyle.
خوردن میوه ها و سبزیجات برای حفظ سبک زندگی سالم اهمیت دارد.
well, active, fit, hale and hearty, in
fine fettle, in good shape ( informal ) , in the pink, robust, strong
- wholesome, beneficial, hygienic, invigorating, nourishing, nutritious, salubrious, salutary
سالم. سلامت. تندرست. درونامند
دَرونامند
درونامند
( Darunāmand )
● سالم، سلامت
Healthy economy /diet /child
● مثبت
Healthy attitude
● اگر در مورد مقدار یا تعداد بود یعنی خیلی زیاد
Healthy amount/number of
☑️ دَرونامند
درونامند
🇮🇷 همتای پارسی: دَرونامند 🇮🇷
( بازگرد شود به دَرونا )
سالم ، سلامت ، تندرست : healthy
مثال:these food are healthy and not very expensive*
*کانون زبان ایران
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : heal
✅️ اسم ( noun ) : health / healing / healer / healthiness
✅️ صفت ( adjective ) : healthy / healthful
✅️ قید ( adverb ) : healthily / healthfully
Healthy:سالم
سالم. تندرست
خوب. مطلوب
طبیعی. عادی.
دو جا به کار میره:
1. strong and well
مثال:He is a healthy boy
2. good for your body
مثال:A healthy breakfast can give you more energy
۱:قوی ۲:سالم
برای مثال:he is healthy boy او پسر سالمی است
Strong and well
healthy ( علوم سلامت )
واژه مصوب: سالم
تعریف: ویژگی فردی که بیماری و شرایط ناهنجار ندارد و از آسایش جسمی و روانی برخوردار است
سالم
مفید
کارآمد ، مفید
شدید _ زیاد
1. good for health = مفید برای سلامتی
2. well and strong = تندرست و قوی / سالم و خوش بنیه
مفید، ثمربخش
سالم تندرست مثال ( healthy fruit ) یعنی میوه ی سالم☺️
مساعد
BEHAVIOUR/ATTITUDE :used to describe an attitude, feeling, or behaviour that is natural, normal, and sensible
تندرستی
سالم
older women have less chance of having healthy babies
خانم های مسن تر شانس کمتری برای داشتن فرزندان سالم دارند🚏
مفید
it can be healthy ( فلان کار ) میتونه مفید باشه
ارام راه رفتن مثل ادم های چاق

سالم
مثال:she's a normal , healthy child
اوبچه ای سالم و طبیعی است
سلامتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس