headstrong

/ˈhedˌstrɒŋ//ˈhedstrɒŋ/

معنی: خود رای، خود سر، سر سخت، لجباز
معانی دیگر: یکدنده، حرف نشنو، قد، یک رای، لجوجانه، خودسرانه، سرسختانه، لجاجت امیز، خودسر، خود رای، لجباز، لجوج، سرسخت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: headstrongness (n.)
(1) تعریف: insistent on having one's own way; willful; stubborn.
مترادف: obstinate, stubborn, willful
متضاد: tractable
مشابه: bullheaded, contrary, cross-grained, froward, hardheaded, mulish, obdurate, pigheaded

- a headstrong dictator
[ترجمه یک بنده خدا] کسی که نمیخواهد با حقیقت رو به رو شود
|
[ترجمه گوگل] یک دیکتاتور سرسخت
[ترجمه ترگمان] یک دیکتاتور سرسخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: caused by willfulness.
مشابه: mulish, willful

- a headstrong series of mistakes
[ترجمه گوگل] یک سری اشتباهات سرسختانه
[ترجمه ترگمان] یک سری اشتباه ات headstrong
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a headstrong effort
کوشش لجوجانه

2. Young love has always been headstrong,but not the flowers only once love.
[ترجمه گوگل]عشق جوان همیشه سرسخت بوده است، اما گلها فقط یک بار عاشق نیستند
[ترجمه ترگمان]عشق جوان همیشه سرسخت بوده است، اما نه تنها گل ها یک بار عشق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's been willful and headstrong from a baby.
[ترجمه گوگل]او از کودکی با اراده و سرسخت بوده است
[ترجمه ترگمان]او از یک بچه خودسر و یک دنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's hopelessly headstrong; she always gets up against people around her.
[ترجمه گوگل]او ناامیدانه سرسخت است او همیشه در برابر اطرافیانش برمی‌خیزد
[ترجمه ترگمان]او ناامیدانه و یک دنده است؛ او همیشه در مقابل مردم در کنار او قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was very headstrong, and very together.
[ترجمه گوگل]او خیلی سرسخت بود و خیلی با هم
[ترجمه ترگمان]خیلی کله شق بود و خیلی با هم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was a headstrong child, always getting into trouble.
[ترجمه گوگل]او کودکی سرسخت بود و همیشه درگیر مشکلات بود
[ترجمه ترگمان]او بچه کله شقی بود، همیشه به دردسر می افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is surprised at how headstrong, spoiled rotten, and needful of training and discipline I have become during his absence.
[ترجمه گوگل]او از اینکه من در غیاب او چقدر سرسخت، فاسد و نیازمند آموزش و انضباط شده ام شگفت زده شده است
[ترجمه ترگمان]از این که چه قدر سرسخت، فاسد، و نیازمند تربیت و انضباط است، تعجب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How did one stop a person like Harriet, headstrong, independent, beholden to no one?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان جلوی شخصی مانند هریت را گرفت، سرسخت، مستقل، که به هیچ کس وابسته نیست؟
[ترجمه ترگمان]چطور آدمی مثل هریت، کله شق، مستقل و به هیچ کس مدیون نبود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Suzie was headstrong, and sometimes thoughtless of other people's feelings.
[ترجمه گوگل]سوزی سرسخت بود و گاهی به احساسات دیگران بی توجه بود
[ترجمه ترگمان]سوزی سرسخت بود و بعضی وقت ها به احساسات دیگران فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is psychic electrolysis for the headstrong. .
[ترجمه گوگل]این الکترولیز روانی برای افراد سرسخت است
[ترجمه ترگمان]این نوعی الکترولیز کننده برای خودرایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Kid that age, impulsive, headstrong: not much you can do.
[ترجمه گوگل]کودکی در این سن، تکانشی، سرسخت: کار زیادی نمی توانید انجام دهید
[ترجمه ترگمان]بچه اون سن، بی فکر و سرسخت: نه خیلی زیاد که تو می تونی انجام بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just for once, the headstrong Duchess who had so often flouted royal convention was asking for help and guidance.
[ترجمه گوگل]فقط برای یک بار، دوشس سرسخت که معمولاً کنوانسیون سلطنتی را زیر پا گذاشته بود، درخواست کمک و راهنمایی می کرد
[ترجمه ترگمان]فقط برای یک بار، دوشس سرسخت، که اغلب مورد تمسخر قرار گرفته بود، درخواست کمک و راهنمایی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was energetic, headstrong, and unorthodox-and he had compelling reasons for reducing the ruinously expensive Soviet nuclear arsenal.
[ترجمه گوگل]او پرانرژی، سرسخت و نامتعارف بود و دلایل قانع‌کننده‌ای برای کاهش زرادخانه هسته‌ای ویرانی شوروی داشت
[ترجمه ترگمان]او پر انرژی، سرسخت، و unorthodox بود - و دلایل قانع کننده ای برای کاهش زرادخانه هسته ای شوروی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Maria was headstrong and rebellious.
[ترجمه گوگل]ماریا سرسخت و سرکش بود
[ترجمه ترگمان]ماریا سرسخت و سرکش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The headstrong impetuous man rushed into things without forethought.
[ترجمه گوگل]مرد تندخوی سرسخت بدون فکر قبلی به سراغ چیزها رفت
[ترجمه ترگمان]این مرد سرسخت و سرسخت، بدون فکر قبلی به کارها دست و پا می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود رای (صفت)
absolute, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinate, arrogant, assuming, presuming, willful, froward, peremptory, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

سر سخت (صفت)
headstrong, dogged, obstinate, tough, tenacious, vivid, vivacious, stubborn, recalcitrant, hardy, enduring, bull-headed, pigheaded, froward, die-hard, refractory, hard-bitten, hard-fought, incompliant, nine-lived, renitent, self-opinionated, stiff-necked, subsistent

لجباز (صفت)
headstrong

انگلیسی به انگلیسی

• stubborn, strong-willed
a headstrong person is determined to do what they want and will not let anyone stop them.

پیشنهاد کاربران

1. سرسخت. یکدنده. یک رای. قُد 2. سرسختانه. لجوجانه
مثال:
a headstrong young miss
یک دوشیزه جوان سر سخت و یک دنده
strongheaded
stubborn
کله شق - یک دنده
کسی که نمیخواهد با حقیقت رو به رو شود
کله شق

بپرس