headman

/ˈhedmən//ˈhedmæn/

معنی: سرپرست، سالار، رئیس، پیشوا، سر عمله
معانی دیگر: سرور، میر، سرجنبان، سردمدار، بزرگ، بزرگتر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: headmen
(1) تعریف: a leader or chief, as of a tribe or clan.

(2) تعریف: an executioner who beheads condemned persons.

جمله های نمونه

1. The Headman too was bright and intelligent, and they had a cheery conversation with me as interpreter.
[ترجمه گوگل]سرپرست نیز باهوش و باهوش بود و با من به عنوان مترجم گفتگوی شاد داشتند
[ترجمه ترگمان]The هم باهوش و باهوش بود و با من به عنوان مترجم صحبت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Thus the headman had a veto over criminal prosecutions for the petty offences over which village tribunals had exclusive jurisdiction.
[ترجمه گوگل]از این رو، رئیس در مورد تعقیب کیفری برای جرایم کوچکی که دادگاه‌های روستا صلاحیت انحصاری آنها را داشتند، حق وتو داشت
[ترجمه ترگمان]از این رو، کدخدا در مورد پی گرد قانونی کیفری نسبت به تخلفات کوچک که در آن دادگاه های روستا صلاحیت انحصاری خود را داشتند، حق وتو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The headman issued vouchers, and the animals were brought back to the slaughterhouse with their papers in order.
[ترجمه گوگل]رئیس کوپن‌هایی صادر کرد و حیوانات را با کاغذهایشان به کشتارگاه بازگرداندند
[ترجمه ترگمان]کدخدا کوپن را صادر کرد و حیوانات با اوراق خود به کشتارگاه باز گردانده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It now remained to be seen whether this headman would be able to hand us over to another in Bahdu.
[ترجمه گوگل]حال باید دید که آیا این رئیس می تواند ما را در بهدو به دیگری تحویل دهد یا خیر
[ترجمه ترگمان]حالا مانده بود ببیند که آیا این کدخدا می تواند ما را به جای دیگری در Bahdu تحویل دهد یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Eventually the headman passed on the hookah stem and stood up, saying he'd go and fetch the soothsayer.
[ترجمه گوگل]سرانجام رئیس ساقه قلیان را رد کرد و برخاست و گفت که می‌رود و پیشگو را بیاورد
[ترجمه ترگمان]بالاخره کدخدا از ساقه قلیان گذشت و بلند شد و گفت که go و soothsayer را بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Supervised by a headman, people thrust their hands into boiling oil.
[ترجمه گوگل]مردم با نظارت یک رئیس، دست های خود را در روغن در حال جوش فرو می کنند
[ترجمه ترگمان]Supervised توسط یک کدخدا، مردم دست هایشان را در روغن جوشان فشار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When the day arrived, the headman assembled all the villagers and led them into the jungle.
[ترجمه گوگل]وقتی روز رسید، رئیس همه روستاییان را جمع کرد و آنها را به جنگل برد
[ترجمه ترگمان]وقتی روز رسید، کدخدا تمام روستائیان را جمع کرد و آن ها را به داخل جنگل راهنمایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In addition to being clever, the headman was also very greedy. Collecting the king's taxes was not enough reward for him.
[ترجمه گوگل]سردار علاوه بر باهوشی، بسیار حریص هم بود جمع آوری مالیات پادشاه برای او پاداش کافی نبود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر زیرکی، کدخدا هم بسیار حریص بود جمع آوری مالیات بر پادشاه برای او کافی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And the headman tells the villagers to give them food and let them stay at the mosque.
[ترجمه گوگل]و رئیس به اهالی روستا می گوید که به آنها غذا بدهند و بگذار در مسجد بمانند
[ترجمه ترگمان]و کدخدا به روستائیان می گوید که غذا را به آن ها بدهند و بگذارند آن ها در مسجد بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The second was a Geordi LaForge-esque "personal 3-D viewing visor" that wags promptly dubbed the "Headman.
[ترجمه گوگل]دومی یک "چشمه دید سه بعدی شخصی" به سبک Geordi LaForge بود که به سرعت "سرپرست" نامیده شد
[ترجمه ترگمان]این بذله دوم یک \"نقاب شخصی ۳ - D\" بود که بذله گویان به طور فوری لقب \"headman\" را به نام \"headman\" لقب داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Since ancient times, circle headman water door, with water for a living, in harmony.
[ترجمه گوگل]از زمان های قدیم، دور سر درب آب، با آب برای زندگی، در هماهنگی
[ترجمه ترگمان]از زمان باستان، در آبی دایره، با آب برای زندگی، هماهنگ با آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Before long the headman was completely accepted by the villagers.
[ترجمه گوگل]دیری نگذشت که رئیس به طور کامل توسط روستاییان پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه کدخدا به طور کامل توسط روستاییان پذیرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After congratulations on them, I interview the headman of the group.
[ترجمه گوگل]بعد از تبریک به آنها، با رئیس گروه مصاحبه می کنم
[ترجمه ترگمان]بعد از تبریک به آن ها، من با رئیس گروه مصاحبه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Enough, headman, put that aside. Don't ask me that.
[ترجمه گوگل]بس است، رئیس، آن را کنار بگذار اینو از من نپرس
[ترجمه ترگمان] کافیه، جناب رئیس اونو کنار بذارین این را از من نپرس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The headman of the gypsies, cowed and nervous, was apparently trying to offer explanations.
[ترجمه گوگل]رئیس کولی ها، گاوچران و عصبی، ظاهراً سعی در ارائه توضیحات داشت
[ترجمه ترگمان]رئیس گروه کولی ها، ترسان و دست پاچه، ظاهرا سعی داشت توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرپرست (اسم)
protector, administrator, supervisor, caretaker, superintendent, warden, attendant, overseer, headman, hierarch, symposiarch

سالار (اسم)
principal, head, chief, leader, headman, chieftain, don, sheik, sheikh, goodman, patriarch

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

پیشوا (اسم)
leader, bellwether, rector, imam, fugleman, headman, pendragon, pontiff, primate

سر عمله (اسم)
foreman, gaffer, headman, ganger, taskmaster

انگلیسی به انگلیسی

• leader; chief
a headman is a chief or tribal leader in a village.

پیشنهاد کاربران

بپرس