قید ( adverb )
• (1) تعریف: with the head leading or foremost.
- He leaned over too far and fell headlong into the pit.
[ترجمه الهام] او بیش از اندازه خم شد و با سر داخل گودال افتاد|
[ترجمه گوگل] خیلی خم شد و با سر در گودال افتاد[ترجمه ترگمان] او بیش از حد خم شد و به درون گودال سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: hastily, suddenly, or quickly; without proper deliberation; rashly.
- They rushed headlong into this disastrous business deal.
[ترجمه گوگل] آنها با عجله وارد این معامله تجاری فاجعه آمیز شدند
[ترجمه ترگمان] با سر و صدا وارد این معامله شوم و شوم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با سر و صدا وارد این معامله شوم و شوم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She'd only known the man for a few weeks before she plunged headlong into marriage.
[ترجمه گوگل] او فقط چند هفته بود که مرد را میشناخت قبل از اینکه با سرسختی وارد ازدواج شود
[ترجمه ترگمان] او فقط چند هفته قبل از این که با سر و صدا ازدواج کند، این مرد را می شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او فقط چند هفته قبل از این که با سر و صدا ازدواج کند، این مرد را می شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: plunging, falling, or done with the head leading.
- He jumped on the sled and made a headlong descent down the hill.
[ترجمه گوگل] او روی سورتمه پرید و از تپه سرازیر شد
[ترجمه ترگمان] روی سورتمه پرید و با سربه پایین تپه فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روی سورتمه پرید و با سربه پایین تپه فرود آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: hasty, sudden, or quick.
• مشابه: precipitate
• مشابه: precipitate
- When the rain began to pour, we made a headlong dash for the car.
[ترجمه گوگل] وقتی بارون شروع به باریدن کرد، ما با سر به سر ماشین رفتیم
[ترجمه ترگمان] وقتی باران شروع به باریدن کرد، ما با عجله به طرف ماشین رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی باران شروع به باریدن کرد، ما با عجله به طرف ماشین رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید