headfirst

/ˈhedˈfɝːst//ˈhedˈfɜːst/

معنی: سراسیمه، از سر
معانی دیگر: با سر، با شیرجه، سربجلو، باکله، باکله، سربجلو، از سر، سراسیمه

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: with the head in front of the body.

- He fell headfirst down the hill.
[ترجمه گوگل] با سر به پایین تپه افتاد
[ترجمه ترگمان] با سربه پایین تپه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: without thinking; impulsively; hastily.

جمله های نمونه

1. he jumped headfirst into the lake
او با سر پرید توی دریاچه.

2. She dived headfirst into the pool.
[ترجمه گوگل]او با سر به داخل استخر شیرجه زد
[ترجمه ترگمان]او با سربه استخر شیرجه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You shouldn't rush headfirst into starting your own business without proper advice.
[ترجمه گوگل]برای راه اندازی کسب و کار خود بدون مشاوره مناسب نباید عجله کنید
[ترجمه ترگمان]تو نباید عجله کنی که کار خودت رو بدون مشورت درست شروع کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Lucky curled headfirst through that roof opening and then let himself drop without injury into the hayloft.
[ترجمه گوگل]لاکی با سر از آن دهانه سقف عبور کرد و سپس بدون آسیب دیدگی به داخل انبار علوفه افتاد
[ترجمه ترگمان]شانس با کله توی دریچه باز شد و سپس خودش را رها کرد تا وارد انبار علوفه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. HeadFirst : Welcome Decorator Pattern. We've heard that you've been a bit down on yourself lately?
[ترجمه گوگل]HeadFirst: الگوی دکوراتور خوش آمدید شنیده‌ایم که اخیراً کمی نسبت به خودتان دلسرد شده‌اید؟
[ترجمه ترگمان]به Pattern Decorator خوش آمدید ما شنیدیم که این اواخر کمی روی خودت بوده ای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. After being well - equipped, jumpers leap headfirst from bridges, towers, cranes, and even air balloons.
[ترجمه گوگل]پس از مجهز شدن، پرش‌ها با سر از روی پل‌ها، برج‌ها، جرثقیل‌ها و حتی بالن‌های هوا می‌پرند
[ترجمه ترگمان]این شرکت پس از مجهز شدن به تجهیزات، از پل ها، برج ها، جرثقیل ها و حتی بادکنک های هوا وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My heart almost stops as he plunges headfirst.
[ترجمه گوگل]وقتی او با سر فرو می رود، قلبم تقریباً می ایستد
[ترجمه ترگمان]وقتی با سربه سرش شیرجه می رود، قلبم تقریبا متوقف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jim plunged headfirst into the restaurant business.
[ترجمه گوگل]جیم با سر وارد تجارت رستوران شد
[ترجمه ترگمان]جیم با سربه کار رستوران افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dive: To plunge, especially headfirst into water.
[ترجمه گوگل]غواصی: فرو رفتن، به خصوص با سر در آب
[ترجمه ترگمان]شیرجه زدن: شیرجه زدن، به خصوص با کله در آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My mate dived headfirst through a window and I ran down the hallway.
[ترجمه گوگل]همسرم با سر از پنجره شیرجه زد و من از راهرو دویدم
[ترجمه ترگمان]رفیق من با سربه یک پنجره شیرجه رفت و من از راهرو پایین دویدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He lost his balance, and pitched out of the window headfirst.
[ترجمه گوگل]تعادلش را از دست داد و با سر از پنجره بیرون آمد
[ترجمه ترگمان]تعادلش را از دست داد و با سربه پنجره اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He pulled the black bit of thread attached to the beak, and the bird slid out of its tube headfirst.
[ترجمه گوگل]او تکه نخ سیاهی که به منقار چسبیده بود را کشید و پرنده با سر از لوله خود خارج شد
[ترجمه ترگمان]تکه سیاه نخ را به منقار وصل کرد و پرنده با کله از لوله آن بیرون سرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He could only watch helplessly as Paula was hurled headfirst into the canoe floating nearby.
[ترجمه گوگل]او فقط می‌توانست با درماندگی تماشا کند که پائولا با سر به داخل قایق رانی شناور در نزدیکی پرتاب شد
[ترجمه ترگمان]فقط می توانست با درماندگی نگاه کند، همان طور که پائولا با سربه داخل قایق که در آن نزدیکی شناور بود، ضربه می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He plunged head first into the stream.
[ترجمه گوگل]او ابتدا سرش را در جوی آب فرو برد
[ترجمه ترگمان]اول سرش را در آب فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He fell head first down the stairs.
[ترجمه گوگل]اول سر از پله ها افتاد پایین
[ترجمه ترگمان]اول از پله ها پایین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He dived head first into the water.
[ترجمه گوگل]او ابتدا سرش را در آب فرو برد
[ترجمه ترگمان]او اول سرش را در آب فرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She got divorced and rushed head first into another marriage.
[ترجمه گوگل]او طلاق گرفت و با عجله وارد ازدواج دیگری شد
[ترجمه ترگمان]او طلاق گرفت و اول سر خود را به یک ازدواج دیگر کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She fell head first down the stairs.
[ترجمه گوگل]اول سرش از پله ها پایین افتاد
[ترجمه ترگمان]اول از پله ها پایین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. He overbalanced and fell head first.
[ترجمه گوگل]او تعادل بیش از حد داشت و ابتدا سرش به زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]کمی تعادلش را به دست آورد و سرش را به روی خود انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Don't go down the slide head first.
[ترجمه گوگل]ابتدا از سرسره پایین نروید
[ترجمه ترگمان]اول سرتو پایین نکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The 16-year-old passenger was flung from the vehicle head first into a metal fence.
[ترجمه گوگل]سرنشین 16 ساله ابتدا از سر خودرو به داخل نرده فلزی پرتاب شد
[ترجمه ترگمان]این مسافر ۱۶ ساله از ابتدا به یک نرده فلزی پرتاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. After lunch, Emma went head first into the deep bottom drawer, looking for something.
[ترجمه گوگل]بعد از ناهار، اِما ابتدا به کشوی عمیق پایینی رفت و دنبال چیزی گشت
[ترجمه ترگمان]بعد از ناهار، اما اول به ته کشوی پایینی رفت و دنبال چیزی می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. They just went in head first and was swallowed up in the road.
[ترجمه گوگل]آنها فقط ابتدا وارد سر شدند و در جاده بلعیده شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط اول به سر رسیدند و در جاده فرو رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She totters forward, in she goes Head first, and last of all her toes.
[ترجمه گوگل]او به سمت جلو تکان می‌خورد، اول سر و آخر از همه انگشتان پا می‌رود
[ترجمه ترگمان]تل و تل و تل و خوران به جلو گام برمی دارد، اول از همه جلو می رود و آخرین پایش را از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She was at least head first in this world when the auxiliary nurse rushed in and caught the rest of her.
[ترجمه گوگل]او حداقل در این دنیا اول بود که پرستار کمکی با عجله وارد شد و بقیه او را گرفت
[ترجمه ترگمان]در این دنیا، وقتی پرستار کمکی به داخل هجوم آورد و بقیه را غافلگیر کرد، او حداقل در این دنیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Don't plunge head first into another person's room.
[ترجمه گوگل]ابتدا سر را در اتاق شخص دیگری فرو نکنید
[ترجمه ترگمان]اول سر خود را به اتاق شخص دیگری فرو نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. A stranger plunged head first into my room.
[ترجمه گوگل]یک غریبه ابتدا سر در اتاق من فرو کرد
[ترجمه ترگمان]یک غریبه سرش را به داخل اتاق من پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سراسیمه (قید)
hotfoot, headfirst, headforemost, pell-mell

از سر (قید)
head-on, anew, headfirst, headforemost

انگلیسی به انگلیسی

• with the head in front; headlong, hastily, rashly, recklessly
if you fall somewhere head-first, your head is the part of your body that is furthest forward as you fall.

پیشنهاد کاربران

با سر، با کله،
شتاب زده، فکرنکرده
تکان دادن سر برا تایید
یا دست

بپرس