headed

/ˈhedəd//ˈhedɪd/

معنی: نوک دار، سردار، رسیده
معانی دیگر: دارای سر (مثل کلم)، چغندروار، قلمبه شده، نوک دار
headed_
پسوند: دارای (نوعی یا تعدادی) سر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a head or temperament of (such) a type (usu. used in combination).

- longheaded
[ترجمه گوگل] سر دراز
[ترجمه ترگمان] دراز دراز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- hotheaded
[ترجمه گوگل] سر گرم
[ترجمه ترگمان] آدم کله خر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having (so many) heads.

- three-headed
[ترجمه گوگل] سه سر
[ترجمه ترگمان] سه نفر به سمت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he headed the revolt
او شورش را رهبری کرد.

2. they headed for the mountains
آنان به سوی کوهستان رفتند.

3. the dog headed for the woods
سگ به سوی بیشه رفت.

4. the pimple headed
جوش سرباز کرد.

5. each page is headed by the writer's name and the page number
در بالای هر صفحه نام نویسنده و شماره ی صفحه قرار دارد.

6. new york entrepreneurs headed for california
کارآفرینان نیویورکی به کالیفرنیا روی می آوردند.

7. the palmers who were headed for canterbury
زواری که عازم کنتر بوری بودند

8. he filled up his gas tank and headed for kashan
او تانک بنزین خود را پر کرد و عازم کاشان شد.

9. we stayed briefly in ghom and then headed for kashan
کمی در قم ماندیم و سپس راهی کاشان شدیم.

10. The centre forward headed the ball into goal.
[ترجمه گوگل]مهاجم وسط توپ را با ضربه سر وارد دروازه کرد
[ترجمه ترگمان]این مرکز به سمت جلو توپ را به سمت دروازه شوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He headed us into a small separate room.
[ترجمه گوگل]او ما را به یک اتاق کوچک جداگانه هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]او ما را به داخل یک اتاق کوچک جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They crossed the mountains and headed for the valleys beyond.
[ترجمه گوگل]آنها از کوه ها گذشتند و به سمت دره های آن طرف رفتند
[ترجمه ترگمان]از کوه ها گذشتند و به طرف دره های ماورا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Judge Frederick Lacey headed up the investigation.
[ترجمه گوگل]قاضی فردریک لیسی تحقیقات را رهبری کرد
[ترجمه ترگمان]قاضی \"فردریک لیسی\" در حال رسیدگی به این تحقیقات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He headed for me after I called him.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه با او تماس گرفتم به سمت من رفت
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه بهش زنگ زدم به سمت من رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Our mission accomplished, we headed for home.
[ترجمه گوگل]ماموریت ما انجام شد، به سمت خانه حرکت کردیم
[ترجمه ترگمان]ماموریت ما انجام شد، ما به سمت خونه حرکت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A band headed up the parade.
[ترجمه گوگل]گروهی به سمت رژه رفتند
[ترجمه ترگمان] یه گروه از رژه رفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوک دار (صفت)
picked, sharp, acuminate, pointed, pointy, rostral, cuspidate, headed, fastigiate

سردار (صفت)
headed

رسیده (صفت)
full, ripe, mellow, consummate, received, grown, headed, full-fledged

انگلیسی به انگلیسی

• traveling in a certain direction; having a certain kind of head; having a certain number of heads

پیشنهاد کاربران

سوق پیدا کردن
where are you headed? به کجا می روی؟
سرپرستی
A household headed by a married mother and father
were headed back to school
به مدرسه بازگشتند
Could be headed to federal prison
ممکنه به زندان فدرال منتقل بشه
headed ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: هسته دار
تعریف: ویژگی گروه یا واژۀ مرکبی که دارای هسته است
در بعضی جملات معنای "پیش به سوی"میده
مثلا
Headed west
پیش به سوی غرب
سربرگ دار
سرتیتردار
هدایت شده
انتقال داده شده
پیش رفتن
عازم یا راهی جایی بودن
where you headed
عازم کجایی؟
به سوی جایی
به سمت جایی

رفتن به یک جهت خاص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس