head up
تخصصی
پیشنهاد کاربران
۱. رهبری کردن / مدیریت کردن ( To Lead or Direct )
این رایج ترین معنی در کاربرد حرفه ای است.
English: She was chosen to head up the new research division.
فارسی: او انتخاب شد تا رهبری بخش جدید تحقیقات را به عهده بگیرد.
... [مشاهده متن کامل]
English: He heads up a team of talented engineers.
فارسی: او مدیریت یک تیم از مهندسان بااستعداد را بر عهده دارد.
English: Who is heading up the project now that Sarah has left?
فارسی: حالا که سارا رفته، چه کسی مسئولیت پروژه را به عهده گرفته؟
- - -
۲. به سمت مکانی حرکت کردن ( To Move Towards a Place )
اغلب برای اشاره به حرکت به سمت شمال یا یک مکان خاص به کار می رود.
English: After lunch, let's head up to the observation deck for a better view.
فارسی: بعد از ناهار، بریم به سمت عرشهٔ مشاهده تا دید بهتری داشته باشیم.
English: We're heading up to the cabin for the weekend.
فارسی: ما برای آخر هفته راهی کلبه می شویم.
English: The road heads up into the mountains just outside of town.
فارسی: این جاده درست بیرون شهر به سمت کوهستان می رود.
- - -
۳. هشدار: "Heads up!" ( Warning: "Heads up!" )
برای هشدار دادن به دیگران برای دقت یا احتیاط استفاده می شود.
English: Heads up! There's a low ceiling in that corridor.
فارسی: مواظب باش! سقف آن راهرو کوتاه است.
English: Just a heads - up, the boss is in a really bad mood today.
فارسی: فقط یه حواست باشه که رئیس امروز واقعاً حال و حوصله ندارد.
English: Heads up, everyone! The meeting will start in five minutes.
فارسی: همه حواستون رو جمع کنین! جلسه پنج دقیقهٔ دیگر شروع می شود.
- - -
۴. سر را بالا آوردن ( To Lift One's Head )
این معنی کمتر رایج است و معمولاً در متن های ادبی یا توصیفی دیده می شود.
English: The dog headed up suddenly when it heard a strange noise.
فارسی: سگ ناگهان سرش را بالا آورد وقتی صدای عجیبی شنید.
English: She headed up from her microscope to answer the question.
فارسی: او سرش را از روی میکروسکوپ بلند کرد تا به سؤال پاسخ دهد.
deepseek
این رایج ترین معنی در کاربرد حرفه ای است.
فارسی: او انتخاب شد تا رهبری بخش جدید تحقیقات را به عهده بگیرد.
... [مشاهده متن کامل]
فارسی: او مدیریت یک تیم از مهندسان بااستعداد را بر عهده دارد.
فارسی: حالا که سارا رفته، چه کسی مسئولیت پروژه را به عهده گرفته؟
- - -
۲. به سمت مکانی حرکت کردن ( To Move Towards a Place )
اغلب برای اشاره به حرکت به سمت شمال یا یک مکان خاص به کار می رود.
فارسی: بعد از ناهار، بریم به سمت عرشهٔ مشاهده تا دید بهتری داشته باشیم.
فارسی: ما برای آخر هفته راهی کلبه می شویم.
فارسی: این جاده درست بیرون شهر به سمت کوهستان می رود.
- - -
۳. هشدار: "Heads up!" ( Warning: "Heads up!" )
برای هشدار دادن به دیگران برای دقت یا احتیاط استفاده می شود.
فارسی: مواظب باش! سقف آن راهرو کوتاه است.
فارسی: فقط یه حواست باشه که رئیس امروز واقعاً حال و حوصله ندارد.
فارسی: همه حواستون رو جمع کنین! جلسه پنج دقیقهٔ دیگر شروع می شود.
- - -
۴. سر را بالا آوردن ( To Lift One's Head )
این معنی کمتر رایج است و معمولاً در متن های ادبی یا توصیفی دیده می شود.
فارسی: سگ ناگهان سرش را بالا آورد وقتی صدای عجیبی شنید.
فارسی: او سرش را از روی میکروسکوپ بلند کرد تا به سؤال پاسخ دهد.
رهبر یک گروه یا سازمان بودن
بِپپا
1 -
mainly US
head something up
to lead or control a group, part of a company, etc/ to lead or control a group
عمدتاً انگلیسی بریتانیایی
هدایت یا کنترل کردن یک گروه، بخشی از یک شرکت و غیره
... [مشاهده متن کامل]
He headed up a Miami - based legal team.
He was approached to head up Barclays' investment banking business.
2 -
FINANCE, STOCK MARKET
if share prices, currencies, etc. head up, they increase in value
مالی، بازار سهام
اگر قیمت سهام، ارز و غیره بالا رود، ارزش آنها افزایش می یابد
Big oil company suppliers are warning that prices are heading up further.
عمدتاً انگلیسی بریتانیایی
هدایت یا کنترل کردن یک گروه، بخشی از یک شرکت و غیره
... [مشاهده متن کامل]
2 -
مالی، بازار سهام
اگر قیمت سهام، ارز و غیره بالا رود، ارزش آنها افزایش می یابد
حواست باشه
بالا رفتن
بیرون رفتن
در ماشین های جدید ، این آپشن هست به معنی نمایشگر بالا. یا نمایشگر رو شیشه جلو ماشین هست
در راس امور ( یا برنامه ای چیزی ) قرار داشتن
در فوتبال یا بسکتبال موقع حمله حریف . . در حالت اخطار گفتن ، حواستون باشه ,
حواس جمع
سرپرستی کردن
مسئول بودن
هدایت کردن، انطباق دادن، سازگار کردن
مراقبت کردن، کنترل کردن، تحت کنترل گرفتن، مواظب بودن، تحت نظر گرفتن
برو بالا ( عامیانه )
در اصطلاح=حواستو جمع کن
مواظب باش - حواست باشد
[نمایشگر]
بالا سر ، بالا سری
بالا سر ، بالا سری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)