head for


1- رفتن به سوی، به صوب (جایی) رفتن، 2- برخوردن به (در آینده)

جمله های نمونه

1. The film's haunting musical theme stayed in my head for days.
[ترجمه گوگل]تم موزیکال جذاب فیلم برای روزها در ذهنم ماند
[ترجمه ترگمان]این فیلم موزیکال، چند روز در ذهنم ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Head for 44th Street, a few blocks east of Sixth Avenue.
[ترجمه گوگل]به خیابان 44، چند بلوک در شرق خیابان ششم بروید
[ترجمه ترگمان]سر خیابون ۴۴th، چند خیابون پایین تر از خیابون ششم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hearing the words, he hung down his head for shame.
[ترجمه گوگل]با شنیدن این کلمات، از شرم سرش را پایین انداخت
[ترجمه ترگمان]با شنیدن این کلمات سرش را پایین انداخت تا خجالت بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Try to put it out of your head for the time being.
[ترجمه گوگل]سعی کنید فعلا آن را از ذهن خود خارج کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کن آن را برای مدتی از سرت بیرون بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Try to put the exams out of your head for tonight.
[ترجمه گوگل]سعی کنید امتحانات امشب را از ذهن خود دور کنید
[ترجمه ترگمان] سعی کن امتحان امشب رو از سرت بیرون کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He doesn't have a head for heights .
[ترجمه فاطمه فاطمه] از ارتفاع میترسه
|
[ترجمه گوگل]سر بلندی نداره
[ترجمه ترگمان]سرش از ارتفاع زیاد بالا نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't have a head for business.
[ترجمه گوگل]سر تجارت ندارم
[ترجمه ترگمان]من سر کار نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had no head for business, and it was not long before she went under.
[ترجمه گوگل]او سر برای تجارت نداشت و دیری نگذشت که زیر بار رفت
[ترجمه ترگمان]او برای کار سر و کار نداشت، و خیلی طول نکشید که به زیر آب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Shaking your head for 'No' is not universal.
[ترجمه گوگل]تکان دادن سر برای "نه" جهانی نیست
[ترجمه ترگمان]سرت را به علامت نفی تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A steeplejack has to have a good head for heights.
[ترجمه گوگل]یک استیپلجک باید سر خوبی برای ارتفاع داشته باشد
[ترجمه ترگمان]steeplejack باید یک سر خوب برای ارتفاع داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She drooped her head for shame.
[ترجمه گوگل]از شرم سرش را پایین انداخت
[ترجمه ترگمان]سرش را به خاطر شرم خم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm afraid I don't have a head for figures .
[ترجمه گوگل]می ترسم سر به چهره نداشته باشم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه سر در نمی آورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have a good head for figures.
[ترجمه گوگل]من سر خوبی برای ارقام دارم
[ترجمه ترگمان] من یه سر خوب برای ارقام دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The idea has been going around in my head for quite a while and now I am getting it down on paper.
[ترجمه گوگل]این ایده مدت زیادی است که در ذهن من می چرخد ​​و اکنون دارم آن را روی کاغذ می آورم
[ترجمه ترگمان]یک مدت است که این فکر به سرم می زند و حالا دارم آن را روی کاغذ می نویسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• move in the direction of, travel in the direction of, go toward

پیشنهاد کاربران

head for something
If you are heading for a bad situation, you are likely to experience it soon, because of your own
actions or behaviour.
به دلیل اعمال یا رفتار خود، احتمالاً بزودی یک موقعیت بد را تجربه کردن.
...
[مشاهده متن کامل]

Former President Donald Trump is headed for disappointment from the auto workers union, who are unlikely to grant his wish of a 2024 endorsement.
They're heading for disaster if they're not careful.
The country is heading for recession.
I've told him that he's heading for trouble, but he doesn't listen - it's just water off a duck's back.
I've heard a whisper that they're heading for divorce.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/head-for
I'm not exactly sure what career I'm headed for. But librarian is a possibility
من دقیقاً مطمئن نیستم که به سمت چه حرفه ای می روم. اما کتابدار یک امکان است.
به سمت چیزی رفتن مثلا ساحل
رهسپار شدن به جایی
They was supposed to be headed for Tehran
head for the beach
به سوی ساحل رفتن
سرازیر شدن، سر گذاشتن، مثلا سر به کوه و بیابان گذاشتن
به سمت چیزی رفتن
با کله رفتن تو یه چیزی

بپرس