he

/hi//hi/

معنی: او، خودش، جانور نر
معانی دیگر: مخفف: (شیمی) هلیم، پیشوند: (همیشه با هایفن) نر، نرینه، نره [he-donkey]، او (ضمیر فاعلی: سوم شخص مفرد مذکر)، وی، (معمولا با: who) کسی، کسی که، پسر، مرد، (در مورد جانوران نر و برخی اشیا مورد علاقه) آن، زن و مرد (امروزه he / she و یا they هم به کار می رود)، حی (حرف پنجم الفبای عبری)، مواد منفجره، او ان مرد

بررسی کلمه

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: symbol of the chemical element helium.
ضمیر ( pronoun )
(1) تعریف: the male human being or animal that is under discussion or was recently referred to.

- He is very badly injured, this horse.
[ترجمه گوگل] او خیلی بد مجروح است، این اسب
[ترجمه ترگمان] این اسب حالش خیلی بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her husband did come home, but then he went out again.
[ترجمه گوگل] شوهرش به خانه آمد، اما دوباره بیرون رفت
[ترجمه ترگمان] شوهرش آمده بود خانه، اما بعد دوباره بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My dad? No, he's not here right now.
[ترجمه Arefeh] بابام؟نه، اون الان اینجا نیست.
|
[ترجمه گوگل] پدرم؟ نه، او در حال حاضر اینجا نیست
[ترجمه ترگمان] بابام؟ نه، اون الان اینجا نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a human being or animal whose sex is unspecified; whoever.

- He who laughs last, laughs best.
[ترجمه گوگل] کسی که آخرین بار می خندد، بهترین می خندد
[ترجمه ترگمان] او که بیش از همه می خندد، بهتر می خندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a male human being; man.

- We divided the group into hes and shes.
[ترجمه گوگل] گروه را به دو دسته هس و ش تقسیم کردیم
[ترجمه ترگمان] گروه را به او تقسیم کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a male animal.

- My cat is a he.
[ترجمه Arefeh] گربه من مرد است.
|
[ترجمه گوگل] گربه من او است
[ترجمه ترگمان] گربه من مرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the name of the fifth letter of the Hebrew alphabet.

جمله های نمونه

1. he (she, it) has
او (زن یا مرد یا چیز) دارد

2. he (she, it) has been
بوده است

3. he (she, it) is
است،هست

4. he abandoned himself to lechery
او خود را تسلیم شهوت کرد.

5. he abandoned his companion in the middle of the journey
در وسط سفر دوست خود را ترک کرد.

6. he abjured his allegiance to the caliph
بیعت خود را با خلیفه نقض کرد.

7. he abjured his former beliefs
او عقاید قبلی خود را انکار کرد.

8. he abstained from potation
از باده گساری پرهیز کرد.

9. he abstracted some of the documents
او برخی از اسناد را کش رفت.

10. he abused his wife in the most violent terms
با شدیدترین لحن نسبت به زنش بددهنی کرد.

11. he acceded to the governorship
او به مقام فرمانداری رسید.

12. he acceded to their request
به درخواست آنها تن در داد.

13. he accentuated the need for punctuality
او نیاز به وقت شناسی را مورد تاکید قرار داد.

14. he accepted his draft as senate candidate
او قبول کرد که نامزد انتخابات سنا بشود.

15. he accepted my offer
پیشنهاد مرا پذیرفت.

16. he accepted the loss of his ships philosophically
او از دست رفتن کشتی هایش را با خونسردی پذیرفت.

17. he accidentally broke the dish
تصادفا بشقاب را شکست.

18. he accidentally knocked the vase over
او تصادفا" گلدان را انداخت.

19. he accidentally stuck his finger in my eye
تصادفا انگشتش را توی چشمم فرو کرد.

20. he accompanied me to ahwaz
او تا اهواز مرا همراهی کرد.

21. he accomplished his goal
به هدفش نائل آمد.

22. he accounted for five of the enemy
او پنج نفر از دشمنان را کشت. (به حسابشان رسید. )

23. he accused the government of lethargy and incompetence
او دولت را متهم به کندی و بی عرضگی کرد.

24. he accused the japanese of dumping their watches on the french market
ژاپنی ها را متهم کرد که ساعت های خود را زیر قیمت تمام شده به بازار فرانسه ریخته اند.

25. he accused the newspaper of libel
او روزنامه را متهم به افترا کرد.

26. he aced his opponent out
او حریف خود را شکست داد.

27. he aced the course
در درس نمره ی الف گرفت.

28. he achieved his aim by lying and cunning
او با دروغگویی و نیرنگ بازی به هدف خود رسید.

29. he achieved success on his own steam
با پشتکار خودش به موفقیت رسید.

30. he acquired great wealth
ثروت کلانی به چنگ آورده

31. he acted according to his own lights
رفتار او به اندازه ی شعورش بود.

32. he acted alone
او به تنهایی عمل کرد.

33. he acted counter to the wishes of his father
او برخلاف خواسته های پدرش عمل کرد.

34. he acted crazy (or crazily)
او دیوانه وار رفتار کرد.

35. he acted impartially
او با بی غرضی عمل کرد.

36. he acted like one possessed
مثل آدمی که جن توی پوستش رفته باشد رفتار کرد.

37. he acted maturely
او با پختگی عمل کرد.

38. he acted normally
رفتار او بهنجار بود (او طبیعی عمل کرد).

39. he acted so simply and so wisely that everyone admired him
او آنقدر با سادگی و عقل عمل کرد که همه او را تحسین کردند.

40. he acted the fool in king lear
او نقش دلقک را در نمایش شاه لیر بازی کرد.

41. he acted very churlishly at the dinner table
سر میز شام خیلی دهاتی بازی درآورد.

42. he acted with extreme delicacy
او با کمال ظرافت رفتار کرد.

43. he acts as if he is everyone's boss!
چنان رفتار می کند که انگار ارباب همه است !

44. he acts for the committee
او نمایندگی کمیته را به عهده دارد.

45. he acts like a deranged man
او مثل دیوانه ها رفتار می کند.

46. he actually proved it
او عملا آن را ثابت کرد.

47. he adapted sadegh hedayat's story for television
او داستان صادق هدایت را برای برنامه ی تلویزیونی اقتباس کرد.

48. he added another item to the agenda
او موضوع دیگری را به دستور جلسه افزود.

49. he added that he didn't have money either
او اضافه کرد که پول هم ندارد.

50. he addressed himself to both of them
او هر دوی آنها را مورد خطاب قرار داد.

51. he addressed the problem of poverty
او مسئله ی فقر را بررسی کرد.

52. he addresses his teachers with familiarity
او با معلم هایش به طور خودمانی صحبت می کند.

53. he adjusted the differences
او اختلافات را برطرف کرد.

54. he admitted that we have rights too
او پذیرفت که ما هم حقوقی داریم.

55. he admonished his children to keep their promises
او به فرزندانش اندرز داد که به قول خود وفا کنند.

56. he admonished them not to be absent again
به آنها هشدار داد که دیگر غایب نشوند.

57. he advanced the date of his trip by one week
تاریخ سفر خود را یک هفته جلو انداخت.

58. he advised moderation to the hostile parties
او طرفین متخاصم را دعوت به گذشت و خونسردی کرد.

59. he advised them not to buy a house
به آنها توصیه کرد که خانه نخرند.

60. he advised them of the latest reports
او آنان را در جریان آخرین گزارش ها قرار داد.

61. he advocated freeing the slaves
او خواهان آزاد کردن بردگان بود.

62. he affected casual unconcern
او تظاهر به عدم علاقه ی لاقیدانه ای کرد.

63. he affirmed his candidacy
او نامزدی خود در انتخابات را با صراحت اعلام کرد.

64. he affixed his signature to the letter
او نامه را به امضای خود موشح کرد.

65. he again ran into the telephone pole with his car
دوباره با ماشین زد به تیر تلفن.

66. he agitated against his boss
بر ضد رئیس خود تحریک می کرد.

67. he agonized for hours whether or not to give the bad news to his mother
ساعت ها در تب و تاب بود که آیا خبر بد را به مادرش بگوید یا نه.

68. he agreed readily
بی درنگ موافقت کرد.

69. he agreed to go to zahedan with the provision that they would give him a house and a driver
او قبول کرد که به زاهدان برود،به شرط آن که به او خانه و راننده بدهند.

70. he agreed with me entirely
او کاملا با من هم عقیده بود.

مترادف ها

او (ضمير)
she, he, it

خودش (ضمير)
she, he, himself, herself, itself

جانور نر (ضمير)
he

تخصصی

[شیمی] هلیم - عنصر شیمیایی بی رنگ و بو که پایین ترین نقطه هاى گداز و جوش را دارد و گاز بی اثر می باشد
[برق و الکترونیک] helium-هلیم عنصری سبک و از خانواده ی گازهای بی اثر با عدد اتمی 2 و وزن اتمی 4/00 . در الکترونیک از هلیم برای آزمایش وجود نشت در محفظه های خلأ به عنوان گاز محافظ در جوش کاری قوسی-هلیمی (heliarc) استفاده می شود .

انگلیسی به انگلیسی

• male
used in place of a name to indicate a male (third person singular)

پیشنهاد کاربران

He، ضمیر شخصی سوم شخص مفرد مذکر در زبان انگلیسی است . < ref>
HE
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/He_(ضمیر)
او ( مذکر )
مثال: He is studying medicine at university.
او در دانشگاه پزشکی مشغول تحصیل است.
He. اون مذکر
He
هی
He will
He'll
به معنی او خواهد
Hell
به معنی جهنم
ضمیر he به معنای او
ضمیر he به جای اسم مذکری که یک بار در جمله تکرار شده می آید و مانع از تکرار شدن آن می شود. البته ضمیر ممکن است مرجع مشخصی در جمله نداشته باشد و مرجع آن واضح و به راحتی قابل تشخیص باشد. معادل فارسی ضمیر he او است. he از لحاظ صرفی ضمیر سوم شخص مذکر است و از لحاظ دستوری نقش فاعلی دارد. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

every child needs to know that he is loved ( هر بچه نیاز دارد بداند که دوستش دارند. )
don't be scared! he's a very friendly dog ( نترس! او یک سگ مهربان است. )
منبع: سایت بیاموز

he
بَرابَر درست :
he = او
she = وِی ( در پارسی دری میان نرینه و مادینه در سوم کَس یا شخص ناهم سانی می گذاشتند )
شاید لَفز ( لفظ ) درویشان : یاهو همین he باشد :
یاهو : یا - هو
یا = اِی ، شاید ja آلمانی و yes انگلیسی واژه ای برای تایید و تاکید
...
[مشاهده متن کامل]

هو = شاید he = " او " : نِماره و اشاره به خدا که سوم کَس است و پنهان ؛ یا می تواند " هو= نیک" واژه ی پارسی باستان باشد.

Male gender to man and boy
He washed and looked for children yesterday.
مرد، آقا
او ( مذکر ، مرد ) 🇹🇹🇹🇹
He had enough experience to get the job
اون به اندازه ی کافی تجربه برای گرفتن شغل داشت
در انگلیسی یعنی:He
در عربی یعنی :هو
در فارسی معنیش یعنی او �مرد�
باتشکر
او ( مذکّر )
یعنی او ( مذکر )
او ( مرد )
آیا� He�با�هو�عربی بمعنای اوشباهت بصری ندارد، ( هوHe ) .
أنتَ
او ( مذکر ) که معمولا برای اشاره ب جنس مذکر میباشد
او ( مرد )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس