صفت ( adjective )
حالات: hazier, haziest
مشتقات: hazily (adv.), haziness (n.)
حالات: hazier, haziest
مشتقات: hazily (adv.), haziness (n.)
• (1) تعریف: marked or obscured by haze; misty.
• مترادف: misty
• متضاد: clear
• مشابه: bleary, blurry, cloudy, foggy, indistinct, murky, nebulous, overcast, soupy
• مترادف: misty
• متضاد: clear
• مشابه: bleary, blurry, cloudy, foggy, indistinct, murky, nebulous, overcast, soupy
- The sky was hazy over the city.
[ترجمه گوگل] آسمان شهر مه آلود بود
[ترجمه ترگمان] آسمان از فراز شهر مه آلود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آسمان از فراز شهر مه آلود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We could just make out some hazy mountains in the distance.
[ترجمه گوگل] ما فقط می توانستیم چند کوه مه آلود را در دوردست تشخیص دهیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط می تونیم یه سری از کوه های مه آلود رو دور بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما فقط می تونیم یه سری از کوه های مه آلود رو دور بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: unclear, vague, or confused.
• مترادف: cloudy, foggy, indefinite, indistinct, nebulous, unclear, vague
• مشابه: bleary, blurry, diaphanous, dim, fuzzy, muddled, muddy, murky, opaque
• مترادف: cloudy, foggy, indefinite, indistinct, nebulous, unclear, vague
• مشابه: bleary, blurry, diaphanous, dim, fuzzy, muddled, muddy, murky, opaque
- I have only a hazy memory of the event.
[ترجمه گوگل] من فقط یک خاطره مبهم از این رویداد دارم
[ترجمه ترگمان] من فقط خاطره مبهمی از این حادثه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فقط خاطره مبهمی از این حادثه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید