1. 'Why now?' she wondered hazily.
[ترجمه گوگل]حالا چرا؟ او با ابهام تعجب کرد
[ترجمه ترگمان]چرا حالا؟ او در شگفت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چرا حالا؟ او در شگفت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She frowned, hazily exploring the area near her face with one hand.
[ترجمه گوگل]او اخم کرد و با یک دست اطراف صورتش را با ابهام کاوش کرد
[ترجمه ترگمان]او اخمی کرد و با یک دست اطراف صورت او را کاوش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او اخمی کرد و با یک دست اطراف صورت او را کاوش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. And investors benefit if companies are clearly, not hazily, understood by the City.
[ترجمه گوگل]و سرمایهگذاران سود میبرند اگر شرکتها به وضوح و نه مبهم، توسط شهر درک شوند
[ترجمه ترگمان]و سرمایه گذاران در صورتی سود می برند که شرکت ها به طور واضح و نه به طور مبهم، توسط شهر درک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]و سرمایه گذاران در صورتی سود می برند که شرکت ها به طور واضح و نه به طور مبهم، توسط شهر درک شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We saw the distant hills hazily.
[ترجمه گوگل]ما تپه های دور را مه آلود دیدیم
[ترجمه ترگمان]ما تپه های دور را دیدیم که به طور مبهم به طور مبهم در حال hazily
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما تپه های دور را دیدیم که به طور مبهم به طور مبهم در حال hazily
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He remembered her only hazily.
[ترجمه گوگل]او را تنها با ابهام به یاد آورد
[ترجمه ترگمان]تنها hazily را به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تنها hazily را به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Darkness has now descended and the moon and stars shine hazily in the clear sky.
[ترجمه گوگل]اکنون تاریکی فرود آمده است و ماه و ستارگان در آسمان صاف تار می درخشند
[ترجمه ترگمان]اکنون تاریکی فرا رسیده است و ماه و ستارگان در آسمان صاف hazily
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اکنون تاریکی فرا رسیده است و ماه و ستارگان در آسمان صاف hazily
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Just what was it about this man that he could arouse her strongest emotions so very easily? she thought hazily.
[ترجمه گوگل]فقط چه چیزی در مورد این مرد بود که می توانست به این راحتی قوی ترین احساسات او را برانگیزد؟ او با ابهام فکر کرد
[ترجمه ترگمان]این مرد چه ربطی به این مرد داشت که می توانست احساساتش را به آسانی بروز دهد؟ به طور مبهم فکر می کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این مرد چه ربطی به این مرد داشت که می توانست احساساتش را به آسانی بروز دهد؟ به طور مبهم فکر می کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Their eyes andears take in all sights and sounds hazily, without concentration and with little appreciation.
[ترجمه گوگل]چشم و گوش آنها همه مناظر و صداها را مه آلود، بدون تمرکز و با کمی قدردانی می گیرد
[ترجمه ترگمان]چشمانشان به طور مبهم و بدون تمرکز و با قدردانی ناچیز به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چشمانشان به طور مبهم و بدون تمرکز و با قدردانی ناچیز به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Their eyes and ears take in all sights and sound hazily, without and with little appreciation.
[ترجمه گوگل]چشمها و گوشهای آنها همه مناظر و صداها را با مهآلود، بدون و با کمی قدردانی میبینند
[ترجمه ترگمان]چشمانشان در هر چشم و گوش به طور مبهم و بی کم و کاست به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]چشمانشان در هر چشم و گوش به طور مبهم و بی کم و کاست به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Their and ears take in all sights and sound hazily, without and with little appreciation.
[ترجمه گوگل]گوش و گوش آنها همه مناظر و صداها را بدون قدردانی و قدردانی مه آلود می بیند
[ترجمه ترگمان]گوش های و گوش های آن ها به طور مبهم و بی کم و زیاد به طور مبهم شنیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]گوش های و گوش های آن ها به طور مبهم و بی کم و زیاد به طور مبهم شنیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. No matter happy or not, all want to bear oneself to persist at the beginning and hazily .
[ترجمه گوگل]مهم نیست که خوشحال باشیم یا نباشیم، همه میخواهند در ابتدا و ابهام خود را تحمل کنند
[ترجمه ترگمان]مهم نیست چه شاد باشد چه نباشد، همه می خواهند که در آغاز و به طور مبهم باقی بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مهم نیست چه شاد باشد چه نباشد، همه می خواهند که در آغاز و به طور مبهم باقی بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Pulled to ascend to jilt to jilt together the beard of chest, hazily smiled, say:Float soft, be so self-confidence!
[ترجمه گوگل]کشیده به صعود به جیلت به هم زدن ریش سینه، لبخندی مه آلود، بگو: نرم شناور باش، خیلی اعتماد به نفس داشته باش!
[ترجمه ترگمان]Pulled که به هم می زند به هم می زند و ریش سینه را به هم می زند و در حالی که به طور مبهم لبخند می زد، گفت: - او هم اعتماد به نفس داشته باشد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Pulled که به هم می زند به هم می زند و ریش سینه را به هم می زند و در حالی که به طور مبهم لبخند می زد، گفت: - او هم اعتماد به نفس داشته باشد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید