haze

/ˈheɪz//heɪz/

معنی: ابهام، مه، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، گرفته بودن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن
معانی دیگر: (گرد و خاک یا دود یا هر چیزی که هوا را کمی تیره کرده و از میزان دید بکاهد) نزم، غبار، مه خفیف، نژم، (اندیشه و غیره) ابهام، گنگی، نر انگشت، گیجی، حواس پرتی، تیرگی ذهن، (معمولا با: over) مبهم کردن یا شدن، مه گرفته شدن یا کردن، نر انگشت کردن یا شدن، (کشتیرانی) برای تنبیه به بیگاری واداشتن، (امریکا- در باشگاه های دانشجویی) داوطلبان عضویت را به انجام کارهای سخت و بیهوده یا خطرناک و یا حقیر کننده وادار کردن، ناصافی یاتیرگی هوا، مغموم بودن، موضوعی برای شخص، متوحش کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a collection in the air of very fine particles, as of mist, smoke, or dust, that partly obscures vision of distant objects.
مشابه: fog, fume

- Without this haze, we could see the mountains from here.
[ترجمه گوگل] بدون این مه می‌توانیم کوه‌ها را از اینجا ببینیم
[ترجمه ترگمان] بدون این مه، می توانستیم کوه ها را از اینجا ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an unclear or confused state, esp. of one's mind or emotions.
مشابه: fog, muddle, trance

- My mind was in a haze, and I simply couldn't make any decisions.
[ترجمه گوگل] ذهنم در هاله ای از ابهام بود و نمی توانستم هیچ تصمیمی بگیرم
[ترجمه ترگمان] ذهنم در هاله ای از مه فرورفته بود، و من نمی توانستم هیچ تصمیمی بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tragedy left him in a haze for months.
[ترجمه Melika] این تراژدی او را ماه ها در هاله ای از ابهام رها کرد
|
[ترجمه گوگل] این فاجعه او را برای ماه ها در هاله ای از ابهام قرار داد
[ترجمه ترگمان] این تراژدی او را ماه ها در هاله ای از دود رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hazes, hazing, hazed
مشتقات: hazer (n.)
• : تعریف: to subject (someone, esp. a newcomer) to abusive treatment or to humiliating pranks or teasing, often as part of an initiation ceremony.

- The students who had hazed the freshmen were suspended from school.
[ترجمه گوگل] دانش‌آموزانی که دانش‌آموزان سال اول را اذیت کرده بودند از مدرسه محروم شدند
[ترجمه ترگمان] دانشجویانی که hazed را اخراج کرده بودند از مدرسه به حالت تعلیق درآمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some fraternities haze their new pledges during what they call "hell week."
[ترجمه نیک باور] برخی انجمن های برادری در زمانی که �هفته جهنمی� می نامند، متعهدان جدید خود را آزمون می کنند.
|
[ترجمه گوگل] برخی از برادری ها تعهدات جدید خود را در طول آنچه "هفته جهنمی" می نامند، ابهام می کنند
[ترجمه ترگمان] برخی از اعضای انجمن وعده های جدید خود را در طی آنچه که \"هفته جهنم\" می نامند، به وجود می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a morning haze had blurred the distant homes
مه بامدادی خانه های دور دست را مبهم کرده بود.

2. in a haze of disblief
با گیجی ناشی از ناباوری

3. in summertime, the mountains of kashan haze with heat
در تابستان کوه های کاشان در اثر حرارت دمه می گیرند.

4. I couldn't see her through the haze of smoke.
[ترجمه Mahsa] من نمیتوانم اورا به خاطر دودببینم
|
[ترجمه یاور حبیبی] نمی توانستم او را در میان دود سیگار ببینم.
|
[ترجمه حبیب بهبهانی] من نتونستم اون خانم رو ازبین اون همه دود تشخیص بدم .
|
[ترجمه گوگل]نمی توانستم او را از میان مه دود ببینم
[ترجمه ترگمان]از میان دود سیگار نمی توانستم او را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't haze the new roommate, he's my cousin.
[ترجمه حبیب بهبهانی] سر به سر همخونه جدیدمون نگذار ، اون پسر عمومه ( پسر عمه ، پسرخاله ، پسردائی )
|
[ترجمه گوگل]هم اتاقی جدید را گیج نکن، او پسر عموی من است
[ترجمه ترگمان]به هم ون خونه جدید نگاه نکن، اون پسر عموی منه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They vanished into the haze near the horizon.
[ترجمه حبیب بهبهانی] آنها درمیانه گنگی افق محو شدند .
|
[ترجمه گوگل]آنها در مه نزدیک افق ناپدید شدند
[ترجمه ترگمان]به مه نزدیک افق ناپدید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The road through the desert shimmered in the haze.
[ترجمه حبیب بهبهانی] جاده ی صحرایی ، سراب وار میدرخشید .
|
[ترجمه گوگل]جاده از میان بیابان در مه می درخشید
[ترجمه ترگمان]راه میان صحرا در هاله ای از مه می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I/My mind was in a complete haze.
[ترجمه حبیب بهبهانی] ذهنم کاملا مغشوش بود.
|
[ترجمه گوگل]من/ذهنم در ابهام کامل بود
[ترجمه ترگمان]ذهنم در هاله ای از ابهام فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We sat drinking in a haze of cigarette smoke.
[ترجمه عارفه] ما در حال نوشیدن در هاله ای از دود سیگار نشستیم
|
[ترجمه حبیب بهبهانی] ما در غباری از دود سیگار ، قدح میزدیم .
|
[ترجمه گوگل]نشسته بودیم و در مه دود سیگار مشغول نوشیدن بودیم
[ترجمه ترگمان]در هاله ای از دود سیگار نشستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Aurora felt the opium haze enfold her.
[ترجمه گوگل]آرورا احساس کرد که مه تریاک او را فرا گرفته است
[ترجمه ترگمان]اورورا احساس می کرد که غبار تریاک او را فرا می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I saw her through a haze of cigarette smoke.
[ترجمه حبیب بهبهانی] من او را در هنگامه ای از دود سیگار دیدم .
|
[ترجمه گوگل]او را از میان مه دود سیگار دیدم
[ترجمه ترگمان]او را در میان هاله ای از دود سیگار دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Meetings are always conducted in a haze of cigarette smoke.
[ترجمه حبیب بهبهانی] جلسات همواره، در غوغایی از دود سیگار برگزار میشد.
|
[ترجمه گوگل]جلسات همیشه در هاله ای از دود سیگار برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]جلسات همیشه در هاله ای از دود سیگار انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He watched the world through a haze of tobacco smoke.
[ترجمه حبیب بهبهانی] او همیشه دنیارا از میان دود تنباکوی سیگارهایش رصد میکرد .
|
[ترجمه گوگل]او جهان را از میان مه دود تنباکو تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]او دنیا را از میان هاله ای از دود توتون تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The haze usually clears by lunchtime.
[ترجمه حبیب بهبهانی] معمولا هوای مه آلود ، در میانه روز ، به حال عادی بازمیگردد .
|
[ترجمه گوگل]مه معمولا تا زمان ناهار از بین می رود
[ترجمه ترگمان]مه معمولا هنگام ناهار خاموش می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the evenings a blue haze hung in the valleys.
[ترجمه حبیب بهبهانی] همواره نزدیک غروب ، مه لاجوردی سراسر آسمان محله را فرامیگیرد .
|
[ترجمه گوگل]عصرها مه آبی در دره ها آویزان بود
[ترجمه ترگمان]شب ها مه آبی رنگ در دره ها معلق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابهام (اسم)
ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss

مه (اسم)
haze, fog, mist, brume, may, pea souper

بخار (اسم)
haze, vapor, gas, fume, brume, steam, reek

مه کم (اسم)
haze

روشن نبودن مه (اسم)
haze

گرفته بودن (فعل)
haze

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

بستوه اوردن (فعل)
annoy, hurry, pester, haze, worry, harass, beset, hare, harry, plague

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

تخصصی

[سینما] مه رقیق / هوای تیره و تار - مه عکاسی - فیلتر مه رقیق
[نساجی] تیرگی - کدری - تاریکی
[پلیمر] مه گونی
[آب و خاک] غبار مه

انگلیسی به انگلیسی

• fog, mist; obscurity, vagueness
treat someone new in a humiliating manner; harass, humiliate (nautical)
a haze is a kind of mist caused by heat or something such as dust in the air.

پیشنهاد کاربران

مه دود
haze 2 ( n, v ) ( heɪz ) =air that is difficult to see through because it contains sth like very small drops of water, e. g. a heat haze. a haze of smoke. hazy ( adj ) , hazily ( adv )
haze
haze 1 ( v ) ( heɪz ) =to play tricks on sb, especially a new student, or to give them very unpleasant things to do, sometimes as a condition for entering a fraternity or sorority
haze
سنبله
a drunken haze
گیجی ناشی از مستی
هوای، هوای در بر دارنده مثلا دود، غبار و . . .
a haze of smoke
هوای دودآلود
a haze of dust
هوای غبار آلود
a haze of steam
هوای بخارآلود
خرکاری کشیدن
خرحمالی دادن
haze ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: غبار 2
تعریف: ذرات ریز گردوخاک یا نمک پراکنده در بخشی از جوّ
آزار و اذیت کردن
Haze of drugs
گیجی یا نئشگی ناشی از دارو
غبارآلود، مه آلود
غبار جوّ
ریزگرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس