- The storm wreaked havoc on the cottages along the shore.
[ترجمه گوگل] طوفان ویرانی در کلبه های کنار ساحل ایجاد کرد [ترجمه ترگمان] طوفان در کنار ساحل، آشوب و ویرانی را به وجود آورده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل] این رویداد در برنامه های منظم ما خرابی ایجاد کرد [ترجمه ترگمان] این واقعه در طرح های منظم ما هرج و مرج ایجاد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the havoc and loss of life caused by the earthquake
ویرانی عظیم و مرگ و میر ناشی از زلزله
2. cry havoc
1- (در اصل) به قشون فرمان چپاول دادن،اجازه ی تاراج دادن 2- خطرات آینده را پیش گویی کردن،از آینده ی شومی آگاهی دادن
3. play havoc with
کاملا ویران کردن،به کلی خراب کردن،با خاک یکسان کردن
4. wreak havoc with something
کاملا ویران کردن،تباه کردن،دستخوش مصیبت کردن
5. to play havoc
خسارت زیاد به بار آوردن
6. the children created havoc in my house
بچه ها در خانه ی من زمین و آسمان را به هم دوختند.
7. the flood played havoc with the village
سیل دهکده را نابود کرد.
8. Violent storms wreaked havoc on the French Riviera, leaving three people dead and dozens injured.
[ترجمه عطری] طوفان های شدید خسارات زیادیو برای فرانسه وارد کرده و سه نفر کشته و ده ها زخمی به جا گذاشت.
|
[ترجمه گوگل]طوفان های سهمگین در ریویرا فرانسه ویرانی به بار آورد و سه کشته و ده ها زخمی برجای گذاشت [ترجمه ترگمان]طوفان های شدید به \"ریوی فرانسه\" منجر شد و سه نفر کشته و ده ها نفر زخمی شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The new tax could wreak havoc among smaller companies.
[ترجمه گوگل]مالیات جدید می تواند در میان شرکت های کوچکتر ویرانی ایجاد کند [ترجمه ترگمان]مالیات جدید می تواند بین شرکت های کوچک خسارت وارد کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Rioters caused havoc in the centre of the town.
[ترجمه گوگل]اغتشاشگران در مرکز شهر ویرانی ایجاد کردند [ترجمه ترگمان]شورشیان باعث خرابی در مرکز شهر شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The weather played havoc with airline schedules.
[ترجمه گوگل]آب و هوا برنامه های خطوط هوایی را خراب کرد [ترجمه ترگمان]آب و هوا برنامه های هواپیمایی را به هم زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Rain has continued to play havoc with sporting events.
[ترجمه گوگل]باران همچنان با رویدادهای ورزشی ویران می کند [ترجمه ترگمان]باران به بازی با رویداده ای ورزشی ادامه داده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The storm caused havoc to wildlife.
[ترجمه گوگل]طوفان باعث تخریب حیات وحش شد [ترجمه ترگمان]طوفان باعث ویرانی حیات وحش شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. These insects can wreak havoc on crops.
[ترجمه گوگل]این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را تخریب کنند [ترجمه ترگمان]این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را خراب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The storm wrought havoc in the south.
[ترجمه گوگل]طوفان ویرانی در جنوب به بار آورد [ترجمه ترگمان]طوفان در جنوب غوغایی به راه انداخته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The bad weather played havoc with our plans.
[ترجمه Mrjn] هوای بد باعث خراب شدن ( بهم خوردن ) برنامه هایمان شد
|
[ترجمه گوگل]هوای بد برنامه های ما را خراب کرد [ترجمه ترگمان]آب و هوای بد با نقشه هایش نقش بسته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The wind will wreak havoc on my garden.
[ترجمه گوگل]باد باغم را خراب خواهد کرد [ترجمه ترگمان]باد در باغ مرا خراب خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• destruction, devastation; chaos, confusion destroy, demolish, devastate; create chaos and disorder havoc is a state of great disorder. to play havoc with something means to cause great disorder and confusion.
پیشنهاد کاربران
ویرانی، هرج و مرج
wreak or play havoc with = نابود کردن ویران کردن play havoc with = مختل کردن = E. g. , : The inclement weather played havoc with airline schedules یعنی برنامه پروازهای ایرلاین ها رو مختل کرده ... [مشاهده متن کامل]
anti - social working hours may play havoc with your body clock = یعنی کارهایی ساعت کاریشون عادی نیست مثل شیفت شب ممکنه تنظیم خواب و یا میزان فعالیت بدن شما رو روز را مختل کنند
ویرانی
خرابی ویرانی
wreak havoc/mayhem/destruction ( on something ) wreak havoc: خرابی/ویرانی به بار آوردن دست خوش مصیبت کردن مثال از دیکشنری کیمبریج: The storm wreaked ( = caused ) havoc in the garden ... [مشاهده متن کامل]
ترجمه اینجانب: طوفان باغچه را خراب کرده ( بهم ریخته ) مثال از دیکشنری آکسفرد: Heavy rains and rising water are wreaking havoc across Europe ترجمه اینجانب: باران های شدید و بالا آمدن سطح آب درحال به بار آوردن ویرانی در سرتاسر اروپا شده است. - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - wreak revenge/vengeance ( on somebody ) انتقام، انتقام گرفتن، ( دق دل و غیره ) خالی کردن