عضوی را از بدن خارج نمودن
عضوی از اعضای بدن را ( در طی یک عمل جراحی ) از درون بدن خارج کردن
نمونه ۱ : He had his appendix out last week
نمونه ۲ : You'll have to have that tooth out
( دندان یا عضوی از بدن را ) کشیدن و خارج کردن
بیرون دادن ( منتشر کردن ) چیزی