have regard for

پیشنهاد کاربران

ملزم شدن، وفای به عهد کردن، ارزش قائل شدن، توجه کردن، به فکر کسی یا چیزی بودن.
and the law of chivalry compels me to have regard for my word in preference to my inclination
در صورتی که قوانین پهلوانی مرا ملزم می کنند که وفای به عهد را بر پیروی از تمنیات نفسانی رجحان دهم.
...
[مشاهده متن کامل]

Have regard for life
ارزش قائل شدن برای زندگی.
Marfa Petrovna had not the slightest intention of settling anything substantial on him, having regard for his children's interests
مارفا پترونا هرگز خیال نداشت برای او ارثی بگذارد؛ زیرا به فکر بچه ها بود.
Servants of God have deep regard for their parents, even though these may have grown old.
خادمان خدا برای والدینشان ارزش فراوانی قائلند، حتی اگر پیر و سالخورده باشند.

بپرس