have one's hands full


بسیار گرفتار (یا پرمشغله) بودن، تا خرخره گرفتار بودن

انگلیسی به انگلیسی

• be fully engaged, have much to do, be fully occupied

پیشنهاد کاربران

موقعیتی که طرف خیلی سرش شلوغه یا خیلی گرفتاره ( مشغول کاره )
have as much work as one can do ( New Oxford American Dictionary )
یک خروار کار داشتن
Example: 👇
JESSIE: ( talking about death ) You don’t know when. Like a scary movie.
MAMA: Yeah, sneaking up on me like some killer on the loose, hiding out in the back yard just waiting for me to have my hands full some day and how I’m supposed to protect myself when I don’t know what he looks like.
...
[مشاهده متن کامل]

* ‘Night Mother - a play by Marsha Norman
( صحبت در مورد مرگ است )
جسی: نمی دونی چه موقع اتفاق میافته. مثل یک فیلم ترسناکه.
مامان: آره یواشکی من رو مثل قاتل فراری تعقیب میکنه، در حیاط پشتی مخفی میشه و منتظر میمونه تا یک خروار کار ریخته باشه روی سرم. اون موقع کار خودش رو انجام میده و وقتی من نمیشناسمش چه جوری از خودم محافظت کنم؟
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #شب بخیر مادر# اثر مارشا نورمن.

دستم بنده ، کار دارم
به اندازه کافی کار داشتن
?A: Do you want me to speak him
. B: No , I'll do it . I think you have your hands full here
A : میخواهی من باهاش حرف بزنم؟
B: نه من حرف میزنم . فکر میکنم تو اینجا به اندازه کافی کار داری .

بپرس