عبارت ( phrase )
• : تعریف: to enjoy oneself, usually while doing something purely for pleasure or entertainment rather than while doing something that requires effort.
- The children really had fun at the amusement park.
[ترجمه بهاره] بچه ها واقعا در پارک شاد بودند|
[ترجمه نوید جباری] به بچه ها در پارک خیلی خوش گذشت.|
[ترجمه Nobody] به بچه ها در شهر بازی واقعا خوش گذشت .|
[ترجمه گوگل] بچه ها در شهربازی واقعاً خوش گذشت[ترجمه ترگمان] بچه ها در پارک تفریحی تفریح می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had a lot of fun bowling the other night.
[ترجمه گوگل] دیشب از بولینگ خیلی لذت بردم
[ترجمه ترگمان] اون شب خیلی بهم خوش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون شب خیلی بهم خوش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- While you were out having fun, I was taking care of two sick kids.
[ترجمه گوگل] در حالی که تو در حال تفریح بیرون بودی، من از دو بچه مریض مراقبت می کردم
[ترجمه ترگمان] وقتی داشتی تفریح می کردی من از دوتا بچه مریض مراقبت می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی داشتی تفریح می کردی من از دوتا بچه مریض مراقبت می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید