have a whale of a time

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
• خیلی خوش گذراندن
• لذت بردن فراوان
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** داشتن زمان بسیار خوش و سرگرم کننده.
- مثال: *We had a whale of a time at the party. *
...
[مشاهده متن کامل]

ما در مهمانی **خیلی خوش گذراندیم**.
2. ** ( تصویری – کاربردی ) :** اشاره به بزرگی و عظمت ( whale = نهنگ ) → یعنی خوشی بزرگ و فراوان.
- مثال: *The kids had a whale of a time at the amusement park. *
بچه ها در شهربازی **خیلی خوش گذراندند**.
- - -
🔸 مترادف ها:
enjoy oneself – have a blast – have great fun – have the time of one’s life
- - -
🔸 مثال ها:
• *They had a whale of a time on their vacation. *
آن ها در تعطیلاتشان **خیلی خوش گذراندند**.
• *We had a whale of a time playing football. *
ما در فوتبال بازی کردن **خیلی خوش گذراندیم**.
• *She had a whale of a time shopping with her friends. *
او در خرید با دوستانش **خیلی خوش گذراند**.

خرکیف شدن، کیفور شدن.
کیف عالم را کردن
To have a very fun and exciting time
Really enjoy what you are doing
حسابی حال کردن و کیف بردن
اگر در جایی بسیار خوشگذرانی کردید و خوشی زیادی نصیبتان شده است میتوانید این اصطلاح را استفاده کنید.
We had a whale of a time at the party last night.