haunch over

پیشنهاد کاربران

haunch : : باسن و بالای ران
"The wolf sat on its haunches, watching the prey. "
( گرگ روی کپل هایش نشست و به شکار نگاه کرد. )
"She roasted a haunch of venison for dinner. "
( او برای شام یک ران گوزن کباب کرد. )
...
[مشاهده متن کامل]

"My dog has a sore spot on his left haunch. "
( سگم روی ران چپش یک نقطه دردناک دارد. )
"He rubbed his haunches after the long hike. "
( بعد از پیاده روی طولانی، باسن/ران هایش را مالید. )
haunch down : چمباتمه زدن

haunch over
قوز کردن
چمباتمه زدن روی چیزی