haughty

/ˈhɒti//ˈhɔːti/

معنی: متکبر، مغرور، پر افاده، غراب، والا، باددرسر
معانی دیگر: پرنخوت، ابرتن، بادسر، غره، گرانسر، گردن فراز، دارای گند دماغ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: haughtier, haughtiest
مشتقات: haughtily (adv.), haughtiness (n.)
• : تعریف: proud in a manner that shows disdain for others; arrogant.
مترادف: arrogant, hoity-toity, proud, smug, uppity
متضاد: humble
مشابه: cavalier, complacent, insolent, lofty, self-important, self-satisfied, snooty, supercilious, superior

- The haughty headwaiter's job seemed to be to make diners feel like bumpkins.
[ترجمه گوگل] به نظر می‌رسید که کار سرپیشخدمت مغرور این بود که غذاخوری‌ها را مثل آدمک‌ها حس کنند
[ترجمه ترگمان] وظیفه haughty این بود که کسی را دوست دارد که کسی را دوست بدارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a haughty young milord
یک جوان انگلیسی مغرور و اشرافی

2. the haughty aristocrats who didn't even return the peasants' greetings
اشرافی های پرنخوت که جواب سلام رعایا را هم نمی دادند

3. victory had made the officers haughty
پیروزی افسران را غره کرده بود.

4. He spoke in a haughty tone.
[ترجمه گوگل]با لحنی مغرور صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با لحنی متکبر و مغرورانه گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has a rather haughty manner.
[ترجمه گوگل]او رفتار نسبتاً متکبرانه ای دارد
[ترجمه ترگمان]رفتارش کمی مغرورانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He spoke in a haughty, supercilious voice.
[ترجمه گوگل]با صدای غرورآمیز و غمگینی صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با غرور و خودبینی حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They were displeased with her haughty airs.
[ترجمه هومن جزایری] آنها از افاده های گستاخانه او ناراحت شدند
|
[ترجمه گوگل]آنها از هوای مغرور او ناراضی بودند
[ترجمه ترگمان]از قیافه مغرور و مغرور او ناراضی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gave me a haughty look and walked away.
[ترجمه گوگل]نگاهی مغرور به من انداخت و رفت
[ترجمه ترگمان]نگاهی مغرورانه به من کرد و دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He quickly angered countless officials, and his haughty presence sparked a long-lasting feud with Arizona Sen.
[ترجمه گوگل]او به سرعت مقامات بی شماری را خشمگین کرد و حضور متکبرانه او باعث اختلاف طولانی مدت با سن آریزونا شد
[ترجمه ترگمان]او به سرعت مقامات بیشماری را عصبانی کرد و حضور haughty باعث ایجاد دشمنی طولانی مدت با سناتور آریزونا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. People thought of him as being haughty and difficult to talk to.
[ترجمه گوگل]مردم او را مغرور می دانستند و صحبت کردن با او دشوار است
[ترجمه ترگمان]مردم به او مانند متکبر و دشوار فکر می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I saw a haughty little hedgehog and I was hooked.
[ترجمه گوگل]من یک جوجه تیغی مغرور را دیدم و گیر کردم
[ترجمه ترگمان]من یک جوجه تیغی را دیدم و آن را قلاب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He replied with haughty disdain.
[ترجمه گوگل]او با تحقیر مغرور پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]با نخوت جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Are frowning and haughty tyrants to be preferred to generous Lords?
[ترجمه گوگل]آیا ظالمان اخمو و مغرور باید بر اربابان سخاوتمند ترجیح داده شوند؟
[ترجمه ترگمان]ستمگر و مغرور هستند که ترجیح می دهند به فرمانروایان سخاوتمند ترجیح بدهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She flicked him a haughty smile, then strode briskly on.
[ترجمه گوگل]لبخند متکبرانه ای به او زد و سپس با قدم های تند جلو رفت
[ترجمه ترگمان]سپس لبخندی مغرورانه به او زد و سپس با گام های بلند به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The haughty Servants meet him with a Frown.
[ترجمه گوگل]خدمتکاران مغرور او را با اخم ملاقات می کنند
[ترجمه ترگمان]خدمتکاران متکبر او را با یک Frown ملاقات می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Jessica turned away with a haughty look on her face.
[ترجمه گوگل]جسیکا با چهره ای مغرور رویش را برگرداند
[ترجمه ترگمان]جسیکا نگاهی مغرورانه به صورت او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متکبر (صفت)
perky, arrogant, proud, haughty, conceited, swaggering, imperious, assuming, assumptive, disdainful, high-handed

مغرور (صفت)
presumptuous, swollen, arrogant, proud, haughty, swanky, snobbish, imperious, prideful, overbearing, assumptive, assured, bigheaded, swank, swelling, sniffy, high-hat, high-minded, hoity-toity, overweening, snippy, snotty, stuck-up, swashing, swollen-headed, toffee-nosed, uppish

پر افاده (صفت)
arrogant, haughty, snobbish, snobby, snooty, cocksure

غراب (صفت)
insolent, arrogant, haughty

والا (صفت)
grand, haughty, prominent, sublime

باددرسر (صفت)
haughty

انگلیسی به انگلیسی

• arrogant, snobbish, disdainful
haughty people think that they are better than others; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : haughtiness / hauteur
✅️ صفت ( adjective ) : haughty
✅️ قید ( adverb ) : haughtily
❌ : Normal English
✔ : Advanced English
❌ Arrogant
✔ Haughty
❌ Tired
✔ Jaded
❌ Ordinary
✔ Commonplace
❌ Eager
✔ Keen
❌ Luxurious
✔ Lavish
بلایی
متکبرانه
بسیار متکبر و مغرور

بپرس