اسم ( noun )
عبارات: make haste
عبارات: make haste
• (1) تعریف: speed, esp. under conditions of urgency.
• مترادف: speed
• متضاد: deliberateness, deliberation
• مشابه: alacrity, celerity, dispatch, quickness, rapidity, swiftness, velocity
• مترادف: speed
• متضاد: deliberateness, deliberation
• مشابه: alacrity, celerity, dispatch, quickness, rapidity, swiftness, velocity
- The government acted with great haste in order to bring emergency relief to the area.
[ترجمه گوگل] دولت با عجله زیادی برای رساندن امداد اضطراری به منطقه اقدام کرد
[ترجمه ترگمان] دولت با عجله فوق العاده عمل کرد تا کمک های اضطراری به این منطقه آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دولت با عجله فوق العاده عمل کرد تا کمک های اضطراری به این منطقه آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: excessive speed or eagerness; recklessness.
• مترادف: hurry, rush
• متضاد: deliberation
• مشابه: hurry-scurry, impetuosity, scurry
• مترادف: hurry, rush
• متضاد: deliberation
• مشابه: hurry-scurry, impetuosity, scurry
- In his haste, he made several errors.
[ترجمه گوگل] در عجله خود چندین اشتباه مرتکب شد
[ترجمه ترگمان] با عجله چند بار اشتباه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با عجله چند بار اشتباه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید