haste

/ˈheɪst//heɪst/

معنی: شتاب، سرعت، عجله، عجله کردن
معانی دیگر: تندی، دستپاچگی، هول، شتابزدگی، شتابگری، تعجیل، بی حوصلگی، بی صبری، (نادر) رجوع شود به: hasten

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: make haste
(1) تعریف: speed, esp. under conditions of urgency.
مترادف: speed
متضاد: deliberateness, deliberation
مشابه: alacrity, celerity, dispatch, quickness, rapidity, swiftness, velocity

- The government acted with great haste in order to bring emergency relief to the area.
[ترجمه گوگل] دولت با عجله زیادی برای رساندن امداد اضطراری به منطقه اقدام کرد
[ترجمه ترگمان] دولت با عجله فوق العاده عمل کرد تا کمک های اضطراری به این منطقه آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: excessive speed or eagerness; recklessness.
مترادف: hurry, rush
متضاد: deliberation
مشابه: hurry-scurry, impetuosity, scurry

- In his haste, he made several errors.
[ترجمه گوگل] در عجله خود چندین اشتباه مرتکب شد
[ترجمه ترگمان] با عجله چند بار اشتباه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. haste makes waste
شتابزدگی زیانبار است (عجله کار شیطان است).

2. his haste ruined the endeavor
عجله ی او کار را خراب کرد.

3. in haste
باعجله،شتابان

4. make haste
شتاب کردن،عجله کردن،شتابیدن

5. with deliberate haste
با شتاب حساب شده

6. messages sent in hot haste
پیام هایی که با شتاب تمام فرستاده می شد.

7. those who married in haste repented at leisure
آنان که با شتاب ازدواج کردند در هنگام فراغت پشیمان شدند.

8. his writings bear marks of haste
در نوشته های او نشانه هایی از عجله وجود دارد.

9. the unfortunate consequences of his haste
پیامدها شوم عجله او

10. their publications are printed amateurishly and in haste
نشریات آنان با ناشیگری و عجله چاپ می شود.

11. the next morning, a doctor was sent for in haste
بامداد بعد با شتاب دنبال دکتر فرستادند.

12. Go placidly, amid the noise and the haste, and remember what peace there may be in silence.
[ترجمه گوگل]در میان سر و صدا و شتاب آرام برو و به یاد بیاور که چه آرامشی در سکوت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به آرامی، در میان صدا و شتاب، به خاطر داشته باش که در سکوت چه آرامش و آرامش وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Haste trips over its own heels.
[ترجمه گوگل]عجله بر روی پاشنه خود می چرخد
[ترجمه ترگمان]بلکه بیش از اندازه شتاب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Haste love, soon cold.
[ترجمه الناز ارجمند] عشق عجله ای زود سرد میشود
|
[ترجمه گوگل]عجله عشق، زود سرد
[ترجمه ترگمان]بشتابید بشتابید، به زودی سرد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Haste makes waste.
[ترجمه مهان] عجله باعث اسراف می شود.
|
[ترجمه Mitra] عجله کار شیطونه ( ضرب المثله )
|
[ترجمه گوگل]عجله باعث ضایعات می شود
[ترجمه ترگمان]Haste به هدر می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Make haste slowly.
[ترجمه گوگل]آهسته عجله کنید
[ترجمه ترگمان]به آرامی عجله کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In their haste to escape the rising water, they dropped some expensive equipment.
[ترجمه گوگل]آنها در عجله خود برای فرار از آب بالا، تعدادی تجهیزات گران قیمت را رها کردند
[ترجمه ترگمان]با عجله برای گریز از آب بالا، مقداری تجهیزات گران بها در دست داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شتاب (اسم)
hurry, pelt, acceleration, haste, speed, velocity, precipitation, dispatch, hustle, expedience, expediency, tilt

سرعت (اسم)
acceleration, haste, speed, velocity, rapidity, rate, pace, expedition, celerity, promptitude, fastness, headway, speeding, quickness

عجله (اسم)
hurry, haste, precipitation, posthaste, hastiness, precipitance, overhastiness

عجله کردن (فعل)
hotfoot, hie, hurry, hasten, haste, hurry up

انگلیسی به انگلیسی

• speed, quickness; hurry, rush
hurry, proceed quickly
haste is the act of doing things quickly.
to make haste means to hurry; an old-fashioned expression.

پیشنهاد کاربران

شتاب، سرعت، عجله کردن، قانون فقه: تبادر
speed, alacrity, quickness, rapidity, swiftness, urgency, velocity
- rush, hurry, hustle, impetuosity
O Lord, make haste to help us
بارالها، به مدد ما بشتاب
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس، ترجمه منوچهر بدیعی )
دوستان با heist از لحاظ نوشتار تفاوت داره، حواست باشه عزیز
More haste, less speed
Haste makes, waste
با عجله کار پیش نمیره، عجله کار شیطونه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hasten
✅️ اسم ( noun ) : haste / hastiness
✅️ صفت ( adjective ) : hasty
✅️ قید ( adverb ) : hastily
شتابزدگی - عجولیت - عجله n هست
the more haste the less speed
• haste makes waste عجله کار شیطونه
فوری
haste
این همان واژه " آهِسته" بدون حرف " آ " است:
آهِسته : آ - هِسته
آ - : پیشوند منفی کُننده : کَندن # آکَندن
هِسته = شِتافته ، شتابیده
کارواژه سازی : هِستیدن ، هِستاندن
نمونه : بِهِست = شتاب کُن ، عجله کُن ، بِجُنب

در حالت اسم:
excessive speed or urgency of movement or action; hurry. سرعت بیش از حد یا فوری ( اورژانسی! ) حرکت یا عمل؛ عجله کن
"working with feverish haste"
درحالت فعل:
archaic term for hasten. اصطلاح قدیمی برای عجله کردن.

بپرس