hash

/ˈhæʃ//hæʃ/

معنی: مخلوط، امیزش، خورش، ادم کودن، ریزه ریزه کردن، خرد کردن، مخلوط کردن
معانی دیگر: (عامیانه) افتضاح کردن، (بسیار) بد انجام دادن، قاتی پاتی کردن، (گوشت یا سبزیجات) خرد کردن، ریزریز کردن، خوراک گوشت خرد کرده و سبزیجات، آمیزه ای از چیزهای مستعمل یا قبلا گفته شده، هر چیز قاتی پاتی، شله قلمکار، درهم و برهم، (امریکا- عامیانه) پیشخدمتی کردن (به ویژه در ناهارخوری دانشجویان)، (خودمانی) حشیش، گوشت وسبزه های پخته که باهم بیامیزند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: settle someone's hash
(1) تعریف: a dish of chopped or minced food, usu. meat and vegetables that have already been cooked once, that is browned by frying or is reheated in gravy.

(2) تعریف: a muddle or mess.
مشابه: botch, jumble, mess, mishmash

- He made a hash of our arguments.
[ترجمه گوگل] او از استدلال های ما هش کرد
[ترجمه ترگمان] او استدلالات ما را درهم شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: shortened form of "hashish," the dried flowers, tops, and leaves of the hemp plant, or the narcotics extracted from them esp. for smoking.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hashes, hashing, hashed
عبارات: hash over
(1) تعریف: to chop or mince (food).
مشابه: chop, mince

(2) تعریف: to mangle or make a confused jumble of (ideas, writing, or the like).
مشابه: hack, mangle, mess

(3) تعریف: (informal) to review or consider thoroughly (usu. fol. by out).

- We hashed out the details for the celebration.
[ترجمه گوگل] ما جزئیات جشن را هش کردیم
[ترجمه ترگمان] ما جزئیات این جشن را بررسی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hash out
(عامیانه) پس از مذاکرات طولانی حل کردن یا توافق کردن

2. hash over
(عامیانه) به تفصیل مورد بحث قرار دادن،جزئیات را مورد مذاکره قرار دادن

3. make (a) hash of
(عامیانه) 1- افتضاح کردن،بد انجام دادن،خیطی بالا آوردن 2- (حریف یا استدلال کسی را) شکست دادن،دخل کسی یا چیزی راآوردن

4. settle someone's hash
(عامیانه) چیره شدن (بر کسی)،له و لورده کردن،سرکوب کردن

5. They were asked to sit down together and hash out their differences by their father.
[ترجمه گوگل]پدرشان از آنها خواسته بود با هم بنشینند و اختلافات خود را حل کنند
[ترجمه ترگمان]از آن ها خواسته شد تا با هم بنشینند و اختلافاتشان را با پدرشان حل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I made a real hash of my exams.
[ترجمه Samira] تو امتحاناتم گند اساسی زدم
|
[ترجمه گوگل]من یک هش واقعی از امتحاناتم درست کردم
[ترجمه ترگمان] من آزمایش ها واقعی رو شروع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I have to hash over your application to join the club if you persisted in your errors.
[ترجمه گوگل]من باید درخواست شما را هش کنم تا اگر به اشتباهات خود ادامه دادید، به باشگاه بپیوندید
[ترجمه ترگمان]اگر در اشتباه ات خود پافشاری کنید، باید از درخواست خود برای پیوستن به این باشگاه استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Government made a total hash of things and squandered a small fortune.
[ترجمه گوگل]دولت همه چیز را هش کرد و ثروت اندکی را هدر داد
[ترجمه ترگمان]دولت در مجموع مقداری از چیزها را درهم شکست و یک ثروت کوچک به هدر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He made a complete hash of the last question.
[ترجمه گوگل]سوال آخر را هش کامل کرد
[ترجمه ترگمان]این آخرین سوال او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This time the keeper made a hash of a back pass from Brown.
[ترجمه گوگل]این بار دروازه بان یک پاس برگشتی از براون انجام داد
[ترجمه ترگمان]این بار این بار نگهبان با یک سلسله از pass از براون بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The optimum size of hash table can only be determined if the approximate number of items to be stored is known.
[ترجمه گوگل]اندازه بهینه جدول هش را تنها در صورتی می توان تعیین کرد که تعداد تقریبی موارد ذخیره شده مشخص باشد
[ترجمه ترگمان]اندازه بهینه جدول هش تنها در صورتی تعیین می شود که تعداد تقریبی آیتم های ذخیره شده شناخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some picked at plates of eggs and hash browns until the session was called to order.
[ترجمه گوگل]برخی از بشقاب‌های تخم‌مرغ و هش براون را چیدند تا زمانی که جلسه برای سفارش اعلام شد
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها بشقاب های تخم مرغ و مانند را که به منظور سفارش جلسه تشکیل شده بود، برداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Company hopes to hash out an expansion agreement with venture capital groups in the next few months.
[ترجمه گوگل]این شرکت امیدوار است در چند ماه آینده یک قرارداد توسعه با گروه های سرمایه گذاری خطرپذیر منعقد کند
[ترجمه ترگمان]این شرکت امیدوار است که در چند ماه آینده یک توافقنامه توسعه با گروه های سرمایه گذاری سرمایه گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And then she's made a hash of that an'all.
[ترجمه گوگل]و سپس او یک هش از آن همه ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]و بعد اون همه چیز رو خراب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But we know that we'd make a frightful hash of it.
[ترجمه گوگل]اما ما می دانیم که یک هش وحشتناک از آن درست می کنیم
[ترجمه ترگمان]اما ما می دانیم که ما این کار را خیلی سخت انجام داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخلوط (اسم)
mix, blend, admixture, mixture, hash, melange, composite, compost, hybrid, hodgepodge, mishmash, olio, macedoine

امیزش (اسم)
association, combination, mixture, hash, fusion, amalgamation, intercourse, converse, haunt, farrago, intercommunion

خورش (اسم)
feed, food, hash, feeding, sauce, beverage, gippo

ادم کودن (اسم)
hash, moke, goon, lubber, blunderbuss, dullard, humdrum

ریزه ریزه کردن (فعل)
hash

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

مخلوط کردن (فعل)
combine, temper, admix, mingle, mix, knead, shuffle, blend, jumble, compound, hash, merge, commix, immingle, fuse, fuze, stir together, syncretize

تخصصی

[کامپیوتر] پارازیت تصویر روی یک صفحه نمایش، درهم کردن، درهم . - درهم ظهور کاراکترهای درهم و بر هم در صفحه نمایش .

انگلیسی به انگلیسی

• dish of chopped meat and other vegetables; mess, muddle; hashish, pot, marijuana (slang); recycling or reworking of old material (often regarding written or spoken words); pound sign (british)
chop into little pieces; make a mess of
if you make a hash of a job, you do it very badly; an informal expression.
hash is a mixture of cooked meat and vegetables that is usually baked or fried; used in american english.

پیشنهاد کاربران

Rehash : بحث ، موضوع یا مسئله ای را دوباره و دوباره مطرح کردن - تکرار کردن
Let's not REHASH that fight
Hash is a concentrated form of cannabis made from the resin of the plant. It is often referred to as “hashish” or simply “hash. ”
از تغلیظ شاهدانه که از رزین گیاه است تهیه می شود. اغلب از آن به عنوان "حشیش" یا به سادگی "هش" یاد می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

“I prefer smoking hash over regular marijuana. ”
In a conversation about different forms of cannabis, a user might comment, “Hashish is known for its potent effects. ”
A person might ask, “Where can I find some good hash?”

hash
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-narcotics/
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
هش
هش نتیجه خروجی یک الگوریتم هش است که یک رشته منحصر به فرد و با طول ثابت برای رمزگذاری و ایمن کردن مجموعه خاصی از داده های دلخواه ایجاد می کند.
علائم نگارشی به انگلیسی:
full stop ( British ) / full point ( British ) /stop ( British ) / period ( American ) = نقطه ( . )
question mark = علامت سوال ( ❓️ )
exclamation mark ( British ) / exclamation point ( American ) = علامت تعجب ( ❗️ )
...
[مشاهده متن کامل]

comma = ویرگول (  ,   )
colon = دونقطه ( : )
semicolon = نقطه ویرگول (  ;   )
hyphen = خط پیوند، خط ربط ( - )
em dash = خط تیره ( — )
en dash = خط تیره ( – )
* نکته: تفاوت این دو dash در این موارد است:
em dash
۱: برای اضافه کردن اطلاعات بیشتر مثال: There has been an increase—though opposed by many people—in the education system.
۲: گاهی به جای comma, colon و پرانتز و همچنین برای تاکید می آید
en dash
۱: برای نوشتن فواصل زمانی استفاده می شود مثال: July 5th–9th
۲: برای نشان دادن یک relationship بین دو چیز استفاده می شود مثال: Tehran–Los Angeles flight
brackets ( American ) / square brackets ( British ) = کروشه ( [ ] )
parentheses ( American ) / round bracket ( British ) / brackets ( British ) = پرانتز ( )
* نکته: brackets در انگلیسی بریتیش می تواند پرانتز معنا دهد اما در انگلیسی امریکن فقط به معنای کروشه است
braces = آکولاد ( { } )
apostrophe (  ʼ  ) = آپاستروفی
quotation marks / quotes / speech marks / inverted commas ( British ) = نشان نقل قول (  ʼ ‘ ) و (   ”  “ )
slash / oblique ( British ) = اسلش ( / )
backslash = ( \ )
hash ( British ) / hash sign ( British ) / pound sign ( American ) = ( # )
asterisk = ستاره ( * )
ampersand = ( & )
guillemets = گیومه
* نکته: این کلمه فرانسوی است و تلفظ آن ( گیمِی ) می باشد
tilde = ( ~ )
ellipsis = سه نقطه ( . . . )

هر چیز قاتی پاتی
[رمزنگاری رایانه ای] درهمک
یعنی مقدار درهمی که اندازه معینی و کوتاهی دارد.
قدیم اسم یه غذا بود که متشکل از گوشت، سیب زمینی و پیاز بود
البته الان هم شاید استفاده داشته باشه
بهم زدن، بهم ریختن، خراب کردن، ایجاد مشکل،
mixture
mix
blend
درهم ریزی ، به هم ریزی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس