harness

/ˈhɑːrnəs//ˈhɑːnəs/

معنی: دهنه، افسار، تارکش، اشیاء، زین و برگ کردن، تهیه کردن، تحت کنترل دراوردن، مهار کردن، افسار زدن، مطیع کردن
معانی دیگر: (هر چیز شبیه این) ستام چتر نجات، (بافندگی) دستگاه تارکش، کمربند ایمنی کودک (که شانه بند هم دارد)، (اسب کالسکه و غیره را) مالبندی کردن، با تسمه و خاموت و غیره به گاری و غیره وصل کردن، (اسب را) یراق کردن، ستام بندی کردن، (مجازی) مهار کردن، واپاد کردن، لگام کردن، ساز و برگ اسب (عنان و دهانه و چشم بند و تنگ وغیره برای بارکشی یا بستن اسب به کالسکه و گاری و غیره ولی نه برای سواری) مالبند و خاموت (و غیره)، (برق: مجموعه ای از سیستم های برقی همبسته که به سرعت به برق وصل و قطع می شود) همبست برقی، (در اصل) زره و ساز و برگ جنگی برای انسان یا اسب، زره و ستام اسب، (قدیمی) زره پوشیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: in harness
(1) تعریف: a set of connected straps and other parts by which a wheeled vehicle, such as a cart or carriage, is attached to a draft animal and by means of which the animal is guided and controlled.
مترادف: traces
مشابه: bridle, halter, restraint, yoke

- He put the harness on the horse and hitched up the wagon.
[ترجمه گوگل] تسمه را روی اسب گذاشت و واگن را محکم کرد
[ترجمه ترگمان] اسب را روی اسب گذاشت و گاری را بالا کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that resembles such an assemblage of straps.
مشابه: restraint, straps

- The parachutist tightened her harness.
[ترجمه نیما] چترباز تسمه ی چتر اش را محکم کرد.
|
[ترجمه گوگل] چترباز بند او را سفت کرد
[ترجمه ترگمان] The مهار خود را تنگ تر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the frame on a loom used to raise and lower the warp threads.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harnesses, harnessing, harnessed
مشتقات: harnesser (n.)
(1) تعریف: to put a harness on (an animal).
مشابه: bridle, halter, yoke

- The stable boy harnessed the horse.
[ترجمه گوگل] پسر اصطبل اسب را مهار کرد
[ترجمه ترگمان] مهتر اصطبل اسب را به ارابه بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring under control and make ready for use.
مشابه: bridle, channel, control, rein in, tame

- They will harness the power of the river to produce electricity.
[ترجمه کاوه] آن ها از قدرت رودخانه جهت تولید برق استفاده خواهند کرد.
|
[ترجمه گوگل] آنها از قدرت رودخانه برای تولید برق استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها قدرت رودخانه را مهار می کنند تا برق تولید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in harness
1- (اسب) بسته شده به کالسکه (و غیره)،مالبندی شده،مشغول بارکشی 2- (مجازی) گرفتار،مشغول به کار روزمره

2. in harness with
در همکاری با،متفقا

3. die in harness
مردن در زمان اشتغال به کار و فعالیت،پیش از بازنشستگی مردن

4. in double harness
1- دو مهاره (اسبی که با اسب دیگر مالبندی شده است) 2- عیال وار،متاهل،شوهردار،زن دار 3- دو شغله،دو کاره،دارای دوکار

5. the dam will harness the river's tremendous energy
آن سد نیروی عظیم رودخانه را مهار خواهد کرد.

6. a child's seat and harness are among the necessities of family cars
صندلی و کمربند ایمنی مخصوص کودکان از ضروریات اتومبیل خانواده ها است.

7. Turkey plans to harness the waters of the Tigris and Euphrates rivers for big hydro-electric power projects.
[ترجمه گوگل]ترکیه قصد دارد از آب‌های رودخانه‌های دجله و فرات برای پروژه‌های بزرگ برق آبی استفاده کند
[ترجمه ترگمان]ترکیه قصد دارد تا آبه ای رودخانه های دجله و فرات را برای پروژه های بزرگ برق آبی مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She fastened the safety harness tightly round her waist before starting the descent.
[ترجمه گوگل]قبل از شروع فرود، دسته ایمنی را محکم دور کمرش بست
[ترجمه ترگمان]قبل از شروع فرود آمدن کمربند ایمنی را محکم دور کمرش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I felt glad to be back in harness.
[ترجمه گوگل]احساس خوشحالی می کردم که دوباره در مهار هستم
[ترجمه ترگمان]خوشحال شدم که برگشتم به یراق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The brothers work in double harness.
[ترجمه گوگل]برادران دو بند کار می کنند
[ترجمه ترگمان]این دو برادر در مهار دوگانه کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Another man in a harness was being lowered from the helicopter.
[ترجمه گوگل]مرد دیگری که یک تسمه سوار بود از هلیکوپتر پایین می آمد
[ترجمه ترگمان]مرد دیگری در یراق بود که از بالگرد پایین آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Scientists are working to harness the power of the atom.
[ترجمه Shey] دانشمندان برای کنترل و مهار کردن قدرت اتم کار می کنند
|
[ترجمه گوگل]دانشمندان در حال کار برای مهار قدرت اتم هستند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان برای مهار قدرت اتم کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I harness the horse to the cart.
[ترجمه گوگل]اسب را به گاری می زنم
[ترجمه ترگمان]اسب را به ارابه بستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Scientists have known how to harness the limitless power of the sun.
[ترجمه ;)] دانشمندان چگونگی استفاده از انرژی نامحدود خورشید را فهمیده اند.
|
[ترجمه گوگل]دانشمندان می دانند چگونه از قدرت بی حد و حصر خورشید استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان می دانند که چطور قدرت نامحدود خورشید را مهار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bells on the harness tinkled softly.
[ترجمه گوگل]زنگ های روی بند به آرامی زنگ می زدند
[ترجمه ترگمان]زنگوله های روی زین به صدا درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We must harness the rivers which overflow annually.
[ترجمه گوگل]ما باید رودخانه هایی را که سالانه سرریز می شوند مهار کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید روده ای که سالانه سرریز می شوند را مهار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دهنه (اسم)
bit, gap, line, muzzle, harness, jet

افسار (اسم)
halter, bridle, harness, rein, tether, headstall

تارکش (اسم)
harness

اشیاء (اسم)
harness, things

زین و برگ کردن (اسم)
harness

تهیه کردن (فعل)
get, process, supply, afford, administer, cater, provide, furnish, purvey, administrate, harness, put out

تحت کنترل دراوردن (فعل)
curb, subject, harness

مهار کردن (فعل)
harness, restrain

افسار زدن (فعل)
harness

مطیع کردن (فعل)
reduce, subject, subjugate, harness, subdue

تخصصی

[کامپیوتر] گروهی از کابل های مجزا که بسته شده اند . - گره دسته ای از کابلهای جدا از هم که به هم بسته شده اند .
[برق و الکترونیک] مهار مجموعه ای از سیمهای عایق دار به طولهای مختلف که قبل از نصف در تجهیزات به شکل خاصی خمیده می شوند و توسط سیم یا گره های پلاستیکی به هم بسته شده اند.
[نساجی] ورد - ستام - خاموت - دستگاه نخ کشی - دستگاه چله کشی - ریسمان ژاکارد و تخته آرکاد - میل میلک
[] صندلی صعود - تونیک (طرز بستن طناب به بدن کوهنورد)

انگلیسی به انگلیسی

• straps and other parts by which a draft animal is attached to a vehicle
place a harness on a draft animal; control, rein, utilize, channel
if you harness something such as a source of energy, you bring it under your control and use it.
a harness is a set of straps which fit under a person's arms and round their body to hold equipment or to prevent them from moving too much.
a harness is also a set of leather straps and metal links fastened round a horse's head or body so that it can pull a carriage, cart, or plough.
if you harness an animal such as a horse, you put a harness on it.

پیشنهاد کاربران

1. ساز و برگ اسب ( دهنه. عنان. تنگ و . . . ) 2. ( چترنجات و غیره ) کمربند. بند. بندها 3. قلاده بچه 4. یراق کردن 5. مهار کردن
مثال:
a horse's harness
ساز و برگ اسب
he harnessed his horse
او اسبش را یراق کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

attempts to harness solar energy
تلاشهایی برای مهار کردن انرژی خورشیدی

to control and use
بهره برداری کردن
armour and other military equipment
harness 2 ( n ) =a set of strips of leather, etc. for fastening sth to a person's body or to keep them from moving off or falling, e. g. a safety harness.
harness
harness 1 ( n ) ( hɑrnəs ) =a set of strips of leather and metal pieces that is put around a horse's head and body so that the horse can be fastened to a carriage
harness
They will never go in double harness
باهم نمیسازن، آبشون تو یه جوب ( جوی ) نمیره
حمایل یا به اصطلاح عامه بصورت فنگلیس هارنس، به کمربند و حمایل ایمنی در نظام، کار کردن در ارتفاع و سنگنوردی و صخره نوردی اطلاق میگردد.
harnessharness
تعدیل
تسمه
دامپزشکی و علوم دامی
پیش بند یا کمربندهایی که برای قوچ تیزر به کار می رود
به خدمت گرفتن
محل اتصال یا قرار گیری ( مثلا در خودرو محل جا خوردن یا قرار گیری سوکت یا همون کانکتور
مسلط شدن؛ تسلط یافتن
مهار کردن یا کنترل کردن چیزی به منظور استفاده کردن از آن
افسار
بهره برداری کردن از نیرو و قدرت چیزی برای تولید توان یا دستیابی به چیز دیگر
عنان
عنان زدن
سوکت الکترونیکی
استفاده ی بهینه بردن از چیزی
harness ( علوم نظامی )
واژه مصوب: حمایل
تعریف: بند برزنتی چهاررشته‏ای که معمولاً سربازان پیاده‏نظام از روی دوش به فانوسقه می‏بندند
در اختیار گرفتن / تحت اختیار داشتن
. تحت سلطه درآوردن
به کاربستن / به کارزدن
بهره بردن / بهره برداری کردن از
در نقش فعل به معنای مهارکردن ، کنترل کردن
ساز و برگ اسب
to control and use the natural force or power of something
مثال :
▪ We can harness the power of the wind to generate electricity.
کمربند ایمنی
افسار / کمربند ایمنی / ستام چتر نجات / کمربند ایمنی کار در ارتفاع که دور کتف ها و ران را احاطه می کند و از طریق یک طناب و قلاب به نقطه ای ثابت و محکم متصل می شود / حمایل بند / افسار زدن / مطیع کردن / مهار کردن / تحت کنترل در آوردن

کنترل کردن
به عنوان اسم : مهار
بهره گیری، استفاده
بهره برداری کردن

مهار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس