اسم ( noun )
حالات: harmonies
حالات: harmonies
• (1) تعریف: a state of agreement or accord; unity.
• مترادف: accord, agreement, concord, unity
• متضاد: conflict, disagreement, discord, disharmony, dissension, dissonance, friction
• مشابه: concordance, concurrence, congruity, consensus, correspondence, tune, union
• مترادف: accord, agreement, concord, unity
• متضاد: conflict, disagreement, discord, disharmony, dissension, dissonance, friction
• مشابه: concordance, concurrence, congruity, consensus, correspondence, tune, union
- The two tribes had fought with each other in the past but now were living in harmony.
[ترجمه گوگل] این دو قبیله در گذشته با یکدیگر جنگیده بودند، اما اکنون در هماهنگی زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان] دو قبیله در گذشته با هم جنگیده بودند، اما حالا با هم زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو قبیله در گذشته با هم جنگیده بودند، اما حالا با هم زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Harmony has finally returned to the factory now that the strike is over and agreements have been reached.
[ترجمه جواد کیهان] آرامش و صلح و صفا باز به کارخونه برگشت بعد از اینکه توافق حاصل شد و اعتصاب تموم شد|
[ترجمه گوگل] اکنون که اعتصاب به پایان رسیده و توافقات حاصل شده، هارمونی بالاخره به کارخانه بازگشته است[ترجمه ترگمان] در حال حاضر هارمونی در حال حاضر به این کارخانه بازگشته است که اعتصاب پایان یافته و توافقات صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Not eating meat helped her feel that she was living in harmony with nature.
[ترجمه گوگل] نخوردن گوشت به او کمک کرد تا احساس کند در هماهنگی با طبیعت زندگی می کند
[ترجمه ترگمان] خوردن گوشت به او کمک کرد تا احساس کند در هماهنگی با طبیعت زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خوردن گوشت به او کمک کرد تا احساس کند در هماهنگی با طبیعت زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You seem to think we disagree on everything, but, in fact, many of our opinions are in complete harmony.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد شما فکر می کنید که ما در همه چیز با هم اختلاف نظر داریم، اما در واقع، بسیاری از نظرات ما با هم هماهنگی کامل دارند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که شما فکر می کنید ما با همه چیز مخالف هستیم، اما در واقع بسیاری از نظرات ما هماهنگی کامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که شما فکر می کنید ما با همه چیز مخالف هستیم، اما در واقع بسیاری از نظرات ما هماهنگی کامل دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a pleasing or orderly relation among the parts of something.
• مترادف: proportion
• متضاد: disagreement, dissonance
• مشابه: balance, symmetry, unity
• مترادف: proportion
• متضاد: disagreement, dissonance
• مشابه: balance, symmetry, unity
- There was a certain harmony to the way she had arranged all the furnishings in the room.
[ترجمه گوگل] هماهنگی خاصی در نحوه چیدمان تمام وسایل اتاق وجود داشت
[ترجمه ترگمان] آن طور که همه اثاثیه اتاق را مرتب کرده بود هماهنگی خاصی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن طور که همه اثاثیه اتاق را مرتب کرده بود هماهنگی خاصی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in music, the simultaneous production of notes causing a blending of sounds that is pleasant to the ear.
• متضاد: cacophony, discord, disharmony, dissonance, inharmony
• متضاد: cacophony, discord, disharmony, dissonance, inharmony
- The choir sang the Christmas carols with beautiful harmony.
[ترجمه گوگل] گروه کر سرودهای کریسمس را با هارمونی زیبا خواندند
[ترجمه ترگمان] گروه کر سرود کریسمس را با هماهنگی زیبا خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه کر سرود کریسمس را با هماهنگی زیبا خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید