harmonize

/ˈhɑːrməˌnaɪz//ˈhɑːmənaɪz/

معنی: هم اهنگ کردن، متناسب بودن، موافق کردن، هم اهنگ شدن
معانی دیگر: همدل و همصدا کردن یا شدن، متوافق کردن یا شدن، جور کردن یا شدن، موزون کردن یا شدن، سازگار کردن یا شدن، (موسیقی) با آوا افزایی ملودی را تبدیل به هارمونی کردن، آهنگین کردن، هم ساز کردن، هم نواخت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harmonizes, harmonizing, harmonized
• : تعریف: to make harmonious; bring into harmony.
مشابه: coordinate, dovetail, tune

- Relief for the victims was accomplished more quickly once the various agencies harmonized their efforts.
[ترجمه گوگل] هنگامی که سازمان های مختلف تلاش های خود را هماهنگ کردند، امداد رسانی به قربانیان سریعتر انجام شد
[ترجمه ترگمان] زمانی که ادارات مختلف تلاش های خود را هماهنگ کردند، امداد و نجات برای قربانیان به سرعت انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: harmonization (n.), harmonizer (n.)
(1) تعریف: to be in harmony.
متضاد: clash, conflict
مشابه: accord, chime, chime in, consort, coordinate, go, match, tune

- His ideas do not harmonize with those of his father, and the two argue frequently.
[ترجمه گوگل] عقاید او با ایده های پدرش هماهنگ نیست و این دو مرتباً با هم بحث می کنند
[ترجمه ترگمان] عقاید او با نظریات پدرش هماهنگی ندارد، و این دو به کرات بحث می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to sing in harmony.
مشابه: chime in

- They both have good solo voices, but I prefer it when they harmonize with each other.
[ترجمه گوگل] هر دو صدای انفرادی خوبی دارند، اما وقتی با هم هماهنگ باشند ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان] هر دوی آن ها صداهای تک نفره خوبی دارند اما من آن را وقتی که با هم هماهنگ می شوند ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. we must harmonize our efforts
ما باید کوشش های خود را هماهنگ کنیم.

2. The singers began to harmonize the new song.
[ترجمه گوگل]خوانندگان شروع به هماهنگ کردن آهنگ جدید کردند
[ترجمه ترگمان]خوانندگان شروع به هماهنگ کردن آهنگ جدید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cottages harmonize well with the landscape.
[ترجمه گوگل]کلبه ها به خوبی با چشم انداز هماهنگ هستند
[ترجمه ترگمان]کلبه ها با منظره هماهنگ و هماهنگ به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The colours do not seem to harmonize at all.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد رنگ ها اصلا هماهنگ نیستند
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که رنگ ها هماهنگی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bremer and Garland harmonize on the title song, "Meet Me in St. Louis".
[ترجمه گوگل]برمر و گارلند در آهنگ عنوان "Meet Me in St Louis" هماهنگ می شوند
[ترجمه ترگمان]برمر و گارلند در هماهنگی با آهنگ عنوان \"ملاقات من در سنت لوییس\" را امضا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It would be sensible if we could harmonize our plans.
[ترجمه گوگل]اگر بتوانیم برنامه هایمان را هماهنگ کنیم معقول خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگه بتونیم برنامه هامون رو با هم هماهنگ کنیم، منطقی به نظر می رسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new building does not harmonize with its surroundings.
[ترجمه گوگل]ساختمان جدید با محیط اطراف خود هماهنگی ندارد
[ترجمه ترگمان]ساختمان جدید با محیط اطرافش هماهنگی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The singing teacher taught them to harmonize the new song.
[ترجمه گوگل]معلم آواز به آنها یاد داد که آهنگ جدید را هماهنگ کنند
[ترجمه ترگمان]معلم خواندن به آن ها یاد داد که آهنگ جدید را هماهنگ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was agreed to harmonize fiscal incentives for investors and to aim at the creation of a monetary union by 199
[ترجمه گوگل]با هماهنگ کردن مشوق های مالی برای سرمایه گذاران و ایجاد اتحادیه پولی تا سال 199 موافقت شد
[ترجمه ترگمان]توافق شد که مشوق های مالی برای سرمایه گذاران هماهنگ شود و هدف آن ایجاد یک اتحادیه پولی با ۱۹۹ راس باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Buildings should harmonize with their natural surroundings.
[ترجمه گوگل]ساختمان ها باید با محیط طبیعی خود هماهنگ باشند
[ترجمه ترگمان]ساختمان ها باید با محیط طبیعی خود هماهنگی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Finally, initiatives must harmonize with one another to help people see how change can happen across an entire organization.
[ترجمه گوگل]در نهایت، ابتکارات باید با یکدیگر هماهنگ باشند تا به مردم کمک کنند تا ببینند که چگونه تغییر می‌تواند در کل سازمان اتفاق بیفتد
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ابتکارها باید با یکدیگر هماهنگ شوند تا به مردم کمک کنند تا ببینند که چگونه تغییر می تواند در کل سازمان رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The singers harmonize well.
[ترجمه گوگل]خواننده ها به خوبی هماهنگ می شوند
[ترجمه ترگمان]خوانندگان خوب هماهنگی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Departmental objectives are required to harmonize with these.
[ترجمه گوگل]اهداف دپارتمان برای هماهنگی با آنها الزامی است
[ترجمه ترگمان]اهداف Departmental برای هماهنگی با این اهداف مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Little else had been done to harmonize or soften the concrete's grey immensity.
[ترجمه گوگل]کار دیگری برای هماهنگ کردن یا نرم کردن بی‌حجم خاکستری بتن انجام نشده بود
[ترجمه ترگمان]چیزهای دیگری برای هماهنگ کردن یا نرم کردن the خاکستری بتن انجام شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Your choice of peaceful music to harmonize your inner state of relaxation.
[ترجمه گوگل]انتخاب موسیقی آرام شما برای هماهنگ کردن حالت آرامش درونی شما
[ترجمه ترگمان]انتخاب موسیقی آرام برای هماهنگی وضعیت داخلی آرامش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم اهنگ کردن (فعل)
attune, coordinate, harmonize

متناسب بودن (فعل)
harmonize

موافق کردن (فعل)
harmonize

هم اهنگ شدن (فعل)
harmonize

انگلیسی به انگلیسی

• agree; reconcile; go together, match; (music) compose a harmony; play in harmony; sing in harmony; (music) add harmony to a melody (also harmonise)
if two or more things harmonize with each other or if you harmonize them, they fit in well with each other.
when people harmonize ideas or issues, they agree about them in a friendly way.

پیشنهاد کاربران

۱. هماهنگ کردن. با هم وفق دادن. یک دست کردن ۲. با هم جور بودن
مثال:
the caramel shirt harmonized well with her cream skirt
پیراهن زرد رنگ خیلی خوب با دامن کرم رنگش جور بود.
مثال؛
We need to harmonize our team’s efforts to achieve our goals.
A project manager might say, “Let’s harmonize our schedules to avoid conflicts. ”
In a musical context, someone might suggest, “We should harmonize our voices to create a beautiful blend of sound. ”
جور در آمدن
همساز شدن
سامان دادن
یک شکل کردن یا یک جور کردن قوانین، مقررات و مالیات به منظور هماهنگی بیشتر در یک قسمت
هماهنگیدن.
متناسب، هماهنگ

بپرس