صفت ( adjective )
• (1) تعریف: made or become hard or harder.
• مشابه: callous
• مشابه: callous
- We can walk on the hardened cement now.
[ترجمه گوگل] اکنون می توانیم روی سیمان سخت شده راه برویم
[ترجمه ترگمان] حالا می توانیم روی سیمان سخت شده راه برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالا می توانیم روی سیمان سخت شده راه برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: unchangeable, as regards behavior.
- There had been some hope for him in his youth, but now he was a hardened criminal.
[ترجمه مریم] در جوانی امیدی به او بود اما حالا یک جنایتکار سنگدل است.|
[ترجمه گوگل] در جوانی امیدی به او وجود داشت، اما اکنون یک جنایتکار سرسخت بود[ترجمه ترگمان] در جوانی امیدی به او وجود داشت، اما حالا او یک مجرم سرسخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can a hardened sinner be forgiven?
[ترجمه گوگل] آیا گناهکار سرسخت قابل بخشش است؟
[ترجمه ترگمان] آیا یک گناهکار سنگدل می تواند بخشیده شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا یک گناهکار سنگدل می تواند بخشیده شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: made tough by experience.
• مشابه: jaded
• مشابه: jaded
- The hardened soldiers no longer felt horror at the sight of the dead and wounded.
[ترجمه گوگل] سربازان سرسخت دیگر از دیدن کشته ها و مجروحان وحشت نمی کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان سنگدل دیگر از دیدن مردگان و مجروحین وحشت نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سربازان سنگدل دیگر از دیدن مردگان و مجروحین وحشت نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
( verb )
• : تعریف: past participle of harden.