فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hardens, hardening, hardened
حالات: hardens, hardening, hardened
• (1) تعریف: to make hard or more resistant to pressure.
• متضاد: soften
• مشابه: firm, fortify
• متضاد: soften
• مشابه: firm, fortify
- Baking will harden the clay.
[ترجمه گوگل] پخت باعث سفت شدن خاک رس می شود
[ترجمه ترگمان] کیک پختن، خاک رس را سفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کیک پختن، خاک رس را سفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make insensitive or unfeeling.
• متضاد: soften
• مشابه: callous
• متضاد: soften
• مشابه: callous
- I hardened my heart towards him.
[ترجمه رزی] قلبم را به طرف او سخت کردم|
[ترجمه گوگل] قلبم را نسبت به او سخت کردم[ترجمه ترگمان] قلبم را به سوی او کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make tough or inured.
• متضاد: soften
• متضاد: soften
- The war has hardened him.
[ترجمه گوگل] جنگ او را سخت کرده است
[ترجمه ترگمان] جنگ او را سفت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جنگ او را سفت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to become hard or more resistant to pressure.
• متضاد: soften
• مشابه: fix, knot, set
• متضاد: soften
• مشابه: fix, knot, set
- The paste hardened.
• (2) تعریف: to become insensitive or unfeeling.
• متضاد: soften
• متضاد: soften
- Jail only seems to harden the inmates.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد زندان فقط زندانیان را سخت می کند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که زندان برای زندانیان تقویت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که زندان برای زندانیان تقویت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to become unyielding or tough.
• متضاد: soften
• متضاد: soften
- Her heart hardened, and she would not give in.
[ترجمه گوگل] قلبش سخت شد و تسلیم نشد
[ترجمه ترگمان] قلبش سخت شد و حاضر نشد تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قلبش سخت شد و حاضر نشد تسلیم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید