hard up

/hɑrd ʌp//hɑːd ʌp/

(عامیانه) نیازمند (به ویژه به پول)، در عسرت، تنگدست

جمله های نمونه

1. They're not really as hard up as they say they are.
[ترجمه مصطفی ملک] انها اینقدری که میگویند هم نیازمند نیستند
|
[ترجمه پریسااا] انها واقعا ب اندازه ای ک می گویند در مزیغه نیستند
|
[ترجمه Hosna] اونها آنقدر ها هم که میگن فقیر نیستن
|
[ترجمه گوگل]آنها واقعاً آنقدر که می گویند سخت نیستند
[ترجمه ترگمان]آن ها واقعا به آن اندازه که می گویند سخت نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'm a bit hard up at the moment.
[ترجمه مصطفی ملک] در حال حاظر یه مقدار دستم تنگه
|
[ترجمه گوگل]من در حال حاضر کمی سخت هستم
[ترجمه ترگمان]من در حال حاضر کمی مشکل دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her parents were very hard up.
[ترجمه مصطفی ملک] والدین او خیلی نیازمند بودند
|
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش خیلی سخت بودند
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش خیلی سخت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The newspapers must be hard up for news if they've got to publish stories like that .
[ترجمه گوگل]اگر روزنامه ها مجبور به انتشار چنین داستان هایی هستند، باید برای اخبار سخت باشند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها باید برای شنیدن خبرها به سختی خبر داشته باشند، البته اگر این داستان ها را چاپ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The editor of the magazine was hard up for material.
[ترجمه گوگل]سردبیر مجله برای مطالب بسیار سخت بود
[ترجمه ترگمان]سردبیر مجله برای مصالح سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We're a bit hard up at the moment so we're not thinking in terms of holidays.
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر کمی سخت هستیم بنابراین به تعطیلات فکر نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر ما کمی مشکل داریم، بنابراین ما در شرایط تعطیلات فکر نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You'll have to pedal hard up this hill.
[ترجمه گوگل]باید به سختی از این تپه رکاب بزنی
[ترجمه ترگمان]باید به این تپه پدال بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She is always hard up because she doesn't lay out her money wisely.
[ترجمه گوگل]او همیشه سخت است زیرا پول خود را عاقلانه خرج نمی کند
[ترجمه ترگمان]همیشه به این خاطر که پول او را عاقلانه نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The media are obviously hard up for stories.
[ترجمه گوگل]واضح است که رسانه ها برای داستان ها سخت هستند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها به طور بدیهی به دنبال داستان ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If you're so hard up for friends, why don't you join a club?
[ترجمه گوگل]اگر برای دوستان خیلی سخت هستید، چرا به یک باشگاه نمی‌پیوندید؟
[ترجمه ترگمان]اگر شما برای دوستان خیلی سخت هستید، پس چرا عضو یک کلوب نیستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Guessing correctly that Bobby was hard up, Bacon gave him £5 and told him to get a meal at Wheeler's.
[ترجمه گوگل]بیکن با حدس زدن درست اینکه بابی سخت است، 5 پوند به او داد و به او گفت که در ویلر یک غذا بخورد
[ترجمه ترگمان]Guessing به درستی می دانست که بابی سخت مشغول کار است، بیکن ۵ پوند به او داد و به او گفت که در (ویلر)غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The media are obviously hard up for stories because they seem interested in what they refer to as our overcrowding problems here.
[ترجمه گوگل]رسانه ها بدیهی است که برای داستان ها سخت هستند، زیرا به نظر می رسد آنها به آنچه که آنها به عنوان مشکلات ازدحام بیش از حد ما در اینجا یاد می کنند علاقه مند هستند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها به طور بدیهی به دنبال داستان ها هستند چون به نظر می رسد علاقه مند به چیزی هستند که آن ها به آن به عنوان مشکلات ازدحام ما در اینجا اشاره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's hard up for ideas.
[ترجمه گوگل]او برای ایده ها سخت است
[ترجمه ترگمان]اون برای ایده های من سخته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Goodman was always hard up and enjoyed the friendship and generosity of friends such as Francis Bacon who would help him out.
[ترجمه گوگل]گودمن همیشه سخت بود و از دوستی و سخاوت دوستانی مانند فرانسیس بیکن که به او کمک می کردند لذت می برد
[ترجمه ترگمان]گودمن همیشه سختگیر بود و از دوستی و سخاوت دوستان مانند فرانسیس بیکن که به او کمک می کرد، لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Scott was pretty hard up, so I lent him $20.
[ترجمه گوگل]اسکات خیلی سخت بود، بنابراین 20 دلار به او قرض دادم
[ترجمه ترگمان]اسکان اسکات خیلی سخت بود، بنابراین ۲۰ دلار به او قرض دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if you are hard-up, you have very little money; an informal word.

پیشنهاد کاربران

دوستان، فقط Get را میتوان با این عبارت استفاده کردن. .
I am getting hard up these days. I've got hard up.
به معنی ، تنگدست شدن، کم پول شدن. این یک phrasal verb است که باید با Collocation استفاده شود.
دیروز هنگام مسافرت، کم پول شده بودم.
I got hard up during a trip yesterday.
بی پول
مفلس
آه در بساط نداشتن
. She must be so hard up to lie like that
هیچی در بساط نداشته باشی_هیچ پولی برات نمونده باشه_ور شکسته شدن_خالی و هیچ شدن.
I'm hard up=I'm broke
ور شکسته شدم_هیچ پولی ندارم. . .
Have got so little money
در مضیقه ی مالی

بپرس