hard time

پیشنهاد کاربران

به معنی موی دماغ بودن و اذیت کردن هم می تونه باشه
If you give me a hard time; i ll report the police
سر بزنگاه
They are having a hard time deciding.
آنها برای تصمیم گرفتن، با مشکلاتی رو به رو هستند.
● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان
● دوره سختی را پشت سر گذاشتن
دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن
Have a hard time/hard times مثلا:
He will have a hard time for his crime.
یعنی مجازات ( زندان ) سختی در انتظارشه برای جرمی که انجام داده.
...
[مشاهده متن کامل]

یه زمانی هم میگن:
Times were hard
یا
Times are tough
یا
She fell on hard times
اینجور جاها بیشتر منظور مشکلات مادی و پولیع که باعث سختی شده

موقعیت دشوار
شرایط سخت
سخت گذشتن اوقات واسه شخصی
مثال:
�You're probably having a hard time�
احتمالاً داره بهت سخت میگذره.
I'm really having a hard time with that
Lighten up my life
واقعأ به سختی دارم تحملت میکنم

مشکل داشتن
روزگار سخت
a difficult experience
a period of difficulty or hardship, especially financial hardship
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس