1. He was hard put to it to explain her disappearance.
[ترجمه گوگل]او به سختی مجبور شد ناپدید شدن او را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]برایش سخت بود که ناپدید شدن او را توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برایش سخت بود که ناپدید شدن او را توضیح دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We are hard put to find a replacement for our assistant.
[ترجمه گوگل]به سختی میتوانیم جایگزینی برای دستیار خود پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما به سختی می توانیم جایگزینی برای assistant پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما به سختی می توانیم جایگزینی برای assistant پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He was hard put to explain her disappearance.
[ترجمه گوگل]به سختی میتوانست ناپدید شدن او را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان] خیلی سخت بود که ناپدید شدنش رو توضیح بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خیلی سخت بود که ناپدید شدنش رو توضیح بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Governments will then be hard put to get it on to their national statute books by mid-199
[ترجمه گوگل]پس از آن دولت ها به سختی می توانند آن را تا اواسط سال 199 به کتاب قوانین ملی خود برسانند
[ترجمه ترگمان]سپس دولت ها سخت تلاش خواهند کرد تا آن را به کتاب های statute ملی خود در میانه ۱۹۹ مورد تبدیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]سپس دولت ها سخت تلاش خواهند کرد تا آن را به کتاب های statute ملی خود در میانه ۱۹۹ مورد تبدیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Nevertheless, an ordinary person might be hard put to tell one from the other.
[ترجمه گوگل]با این وجود، تشخیص یک فرد عادی از دیگری ممکن است سخت باشد
[ترجمه ترگمان]با این همه، یک فرد معمولی ممکن است سخت باشد که از یکی دیگر تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]با این همه، یک فرد معمولی ممکن است سخت باشد که از یکی دیگر تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Now we were hard put to find a grubby corner of the upper dock in which to berth Venturous.
[ترجمه گوگل]اکنون به سختی میتوانستیم گوشهای کثیف از اسکله بالایی را پیدا کنیم تا ونچروس را در آن اسکله کنیم
[ترجمه ترگمان]حالا برای پیدا کردن یک گوشه کثیف از قسمت بالای لنگرگاه به سختی می توانستیم یک گوشه کثیف و کثیف را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]حالا برای پیدا کردن یک گوشه کثیف از قسمت بالای لنگرگاه به سختی می توانستیم یک گوشه کثیف و کثیف را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Commentators were hard put to find words to describe the ceremonial splendor of the final event.
[ترجمه گوگل]مفسران به سختی کلماتی را برای توصیف شکوه و عظمت تشریفاتی رویداد نهایی پیدا کردند
[ترجمه ترگمان]مفسران به سختی می توانستند کلماتی را برای توصیف شکوه تشریفاتی رویداد نهایی بیابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مفسران به سختی می توانستند کلماتی را برای توصیف شکوه تشریفاتی رویداد نهایی بیابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Many modern offerings are hard put to please the eye quite so much.
[ترجمه گوگل]بسیاری از پیشنهادات مدرن به سختی می توانند چشم را خشنود کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سرویس های مدرن به سختی می توانند چشم ها را به این شکل مورد توجه قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بسیاری از سرویس های مدرن به سختی می توانند چشم ها را به این شکل مورد توجه قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. With his height and features, he was hard put to pass as a native.
[ترجمه گوگل]او با قد و ویژگی هایش به سختی به عنوان یک بومی قابل قبول بود
[ترجمه ترگمان]او با قد و قدش به سختی می توانست بومی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او با قد و قدش به سختی می توانست بومی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Without this map we'd be hard put to find our way.
[ترجمه گوگل]بدون این نقشه، به سختی میتوانیم راه خود را پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]بدون این نقشه ما به سختی تلاش می کنیم که راهمان را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بدون این نقشه ما به سختی تلاش می کنیم که راهمان را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. We were hard put to meet the mortgage payment.
[ترجمه گوگل]ما برای پرداخت وام مسکن به سختی مواجه شدیم
[ترجمه ترگمان]ما برای پرداخت وام مسکن به سختی تلاش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما برای پرداخت وام مسکن به سختی تلاش کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Karl was hard put to find a good excuse for his absence.
[ترجمه گوگل]کارل سخت بود که بهانه خوبی برای غیبتش پیدا کند
[ترجمه ترگمان]کارل به سختی توانست بهانه ای برای غیبت او پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]کارل به سختی توانست بهانه ای برای غیبت او پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. People should be hard put to it to find suitable words for the slaughter of the innocent Iraq civilians.
[ترجمه گوگل]مردم باید برای یافتن کلمات مناسب برای کشتار غیرنظامیان بیگناه عراق به سختی مواجه شوند
[ترجمه ترگمان]مردم باید برای یافتن واژه های مناسب برای کشتار شهروندان بی گناه عراق به سختی تلاش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مردم باید برای یافتن واژه های مناسب برای کشتار شهروندان بی گناه عراق به سختی تلاش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He was hard put to it to decide whether to stay in England or go abroad.
[ترجمه گوگل]او برای تصمیم گیری در مورد ماندن در انگلیس یا رفتن به خارج از کشور سخت گرفتار شد
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانست تصمیم بگیرد که در انگلستان بماند یا به خارج رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانست تصمیم بگیرد که در انگلستان بماند یا به خارج رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. You'd be hard put to it to justify your behaviour .
[ترجمه گوگل]به سختی می توانید رفتار خود را توجیه کنید
[ترجمه ترگمان]برای توجیه رفتارت خیلی سخت می گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برای توجیه رفتارت خیلی سخت می گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید