صفت ( adjective )
• (1) تعریف: unrelentingly stingy; tight-fisted.
• متضاد: openhanded
• متضاد: openhanded
- You won't get any money out of that hard-fisted uncle of yours.
[ترجمه گوگل] از اون عموی سخت گیرت پولی در نمیاری
[ترجمه ترگمان] تو هیچ پولی از اون عموی hard نداری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو هیچ پولی از اون عموی hard نداری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: ruthless; tough.
- He had not realized just how hard-fisted these gang members could be.
[ترجمه گوگل] او متوجه نشده بود که این اعضای باند چقدر می توانند مشت محکم باشند
[ترجمه ترگمان] او متوجه نشده بود که این اعضای باند چقدر قوی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او متوجه نشده بود که این اعضای باند چقدر قوی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید