اسم ( noun )
• : تعریف: someone or something that signals or foreshadows a later arrival or occurrence; herald; forerunner.
• مترادف: augury, auspices, forerunner, herald, portent, premonition, presage, sign
• مشابه: indication, indicator, messenger, omen, precursor, promise, prophecy, signal
• مترادف: augury, auspices, forerunner, herald, portent, premonition, presage, sign
• مشابه: indication, indicator, messenger, omen, precursor, promise, prophecy, signal
- The robin is a harbinger of spring.
[ترجمه گوگل] رابین منادی بهار است
[ترجمه ترگمان] سینه سرخ نماد بهار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سینه سرخ نماد بهار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The closing down of several newspapers was a harbinger of the tyranny and oppression that was to come.
[ترجمه گوگل] تعطیلی چند روزنامه، منادی ظلم و ستم بود که در راه بود
[ترجمه ترگمان] بسته شدن چند روزنامه قاصد استبداد و ظلم بود که قرار بود بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسته شدن چند روزنامه قاصد استبداد و ظلم بود که قرار بود بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harbingers, harbingering, harbingered
حالات: harbingers, harbingering, harbingered
• : تعریف: to give an early sign of (an approaching person or event).
• مترادف: bode, foretell, herald, portend, presage
• مشابه: announce, foreshadow, indicate, proclaim, signal
• مترادف: bode, foretell, herald, portend, presage
• مشابه: announce, foreshadow, indicate, proclaim, signal
- Tremors in the preceding weeks harbingered the massive earthquake.
[ترجمه گوگل] لرزش های هفته های قبل منشأ وقوع زلزله عظیم بود
[ترجمه ترگمان] Tremors در هفته های پیش از وقوع زلزله عظیم کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] Tremors در هفته های پیش از وقوع زلزله عظیم کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید