hank

/ˈhæŋk//hæŋk/

معنی: حلقه، قرقره، ماسوره، قلاب، کلافه، کلاف، طعمه شکار، کلاف کردن
معانی دیگر: کلاف نخ یا کانوا (به درازای 560 یارد) -2 بقچه ریسمان پنبه ای (840 یارد)، حلقه یاچنبر (از هر چیز قابل انعطاف)، نفوذ، تاثیر، عادت، زشت، شکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a coil or length, as of yarn or hair.

(2) تعریف: a specific length of yarn that varies depending on the material.

جمله های نمونه

1. He told a joke which made Hank explode with laughter.
[ترجمه گوگل]او جوکی گفت که هنک از خنده منفجر شد
[ترجمه ترگمان]به لطیفه ای گفت که باعث شد هنک از خنده منفجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I went to meet Hank, but he never showed.
[ترجمه گوگل]من برای ملاقات با هنک رفتم، اما او هرگز نشان نداد
[ترجمه ترگمان]، رفتم \"هنک\" رو ببینم ولی هیچوقت پیداش نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hank was beginning to feel a little queer.
[ترجمه گوگل]هنک کم کم داشت احساس عجیبی می کرد
[ترجمه ترگمان]هنک داشت کم کم عجیب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hank chuckled, and then winced when he moved his head suddenly.
[ترجمه گوگل]هنک قهقهه ای زد و بعد که ناگهان سرش را تکان داد، خم شد
[ترجمه ترگمان]هنک خندید و وقتی ناگهان سرش را تکان داد یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hank was suddenly deeply grateful to old Mr Albert for taking him seriously.
[ترجمه گوگل]هنک ناگهان عمیقاً از آقای آلبرت پیر تشکر کرد که او را جدی گرفته بود
[ترجمه ترگمان]در این موقع هنک از آقای آلبر بسیار سپاسگزار بود که او را جدی گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hank made a vulgar sound of distaste, shoved his hands in his pockets and continued on his way.
[ترجمه گوگل]هنک صدایی مبتذل از تنفر در آورد، دستانش را در جیبش فرو کرد و به راهش ادامه داد
[ترجمه ترگمان]هنک از انزجار سر در آورد و دست هایش را در جیبش گذاشت و به راه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was mad at him for egging Hank on.
[ترجمه گوگل]او از دست او عصبانی بود که هنک را به او کشاند
[ترجمه ترگمان] اون از دستش عصبانی بود که \"هنک\" رو تحریک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I came to meet Hank, but he never showed.
[ترجمه گوگل]من آمدم تا هنک را ملاقات کنم، اما او هرگز نشان نداد
[ترجمه ترگمان]، اومدم \"هنک\" رو ببینم ولی هیچوقت پیداش نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One yellowy hank was swiped forward from the nape of his neck, while the other originated from his luxuriant left sideburn.
[ترجمه گوگل]یک دسته زرد رنگ از پشت گردنش به سمت جلو کشیده شده بود، در حالی که دیگری از پهلوی مجلل چپ او سرچشمه می گرفت
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها که از پشت گردنش بیرون زده بود، و دیگری از پشت گردنش بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hank had made no attempt to defend himself.
[ترجمه گوگل]هنک هیچ تلاشی برای دفاع از خود نکرده بود
[ترجمه ترگمان]هنک برای دفاع از خودش تلاشی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Josh would soon cut Hank down to size.
[ترجمه گوگل]جاش به زودی هنک را کوچک کرد
[ترجمه ترگمان] جاش \"خیلی زود\" هنک \"رو تیکه تیکه میکنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Seeing Hank in a dress was quite a spectacle.
[ترجمه گوگل]دیدن هنک در لباس بسیار دیدنی بود
[ترجمه ترگمان]دیدن \"هنک\" توی لباس خیلی دیدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Then Hank Aaron hit his first home run in an All-Star Game.
[ترجمه گوگل]سپس هنک آرون اولین بازی خانگی خود را در یک بازی آل استار انجام داد
[ترجمه ترگمان]بعدش هنک، \"هنک\" اولین کسی بود که اولین بار تو بازی \"استار ترک\" رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hank looked a bit frazzled after that ceremony Sunday.
[ترجمه گوگل]هنک بعد از آن مراسم یکشنبه کمی گیج به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]بعد از مراسم یکشنبه کمی آشفته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

قرقره (اسم)
turn, reel, bobbin, pulley, spool, hank, hasp

ماسوره (اسم)
reel, bobbin, spool, hank, hasp

قلاب (اسم)
link, grapnel, grappling, fish hook, hank, bracket, hook, clasp, pullback, buckle, tach, tache, gib, staple, creel, crampon, hamulus, grapple, frog, trigger, holdfast, pennant

کلافه (اسم)
hank

کلاف (اسم)
ram, hank, hasp, skein

طعمه شکار (اسم)
hank, hunter

کلاف کردن (فعل)
hank

تخصصی

[عمران و معماری] حلقه - کلاف
[نساجی] پارچه نخ دار کلاف - حلقه - ماسوره - کلاف نخ - دسته الیاف - هنک ( واحد انگلوسکسون نخ ) - نفوذ - تاثیر - قلاب

انگلیسی به انگلیسی

• coil, loop (of hair, yarn, etc.)
a hank is a length of loosely-wound wool, rope, or string; a technical term.

پیشنهاد کاربران

بپرس