• (1)تعریف: to put (the telephone receiver) back in its cradle. • مشابه: disconnect
• (2)تعریف: to suspend from a hook or hanger. • مترادف: hook • مشابه: drape
• (3)تعریف: to delay or cause to be delayed. • مترادف: delay, detain, slow • مشابه: block, hinder, retard
اسم ( noun )حالات: hang-ups
• (1)تعریف: (informal) an unspecified psychological or emotional impediment or fixation.
- He has a hang-up about tall women.
[ترجمه Anoosha] او در مقابل زنان قد بلند احساس نگرانی می کند
|
[ترجمه M.B] او در مورد زنان قد بلند وسواس دارد.
|
[ترجمه گوگل] او در مورد زنان قد بلند صحبت می کند [ترجمه ترگمان] اون زن قد بلندی داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: an unspecified impediment to progress. • مشابه: snag
- There has been a hang-up in getting your sink installed.
[ترجمه گوگل] نصب سینک شما با مشکل مواجه شده است [ترجمه ترگمان] نصب سینک شما نصب شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Hang up one's hat in another's house.
[ترجمه گوگل]کلاه یکی را در خانه دیگری آویزان کنید [ترجمه ترگمان]کلاه یکی رو بذار تو یه خونه دیگه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Hang up one's fiddle when one comes home.
[ترجمه Hossein] وقتی کسی میاد خونه ، کاراتو بذار کنار ( به مهمونت برس )
|
[ترجمه گوگل]وقتی کسی به خانه آمد، کمانچه خود را قطع کرد [ترجمه ترگمان]وقتی کسی به خانه می آید، ویولن یک زن را قطع کن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. If you have no other business, you may hang up the phone.
[ترجمه A.A] اگه کاردیگه ای نداری میشه تلفن را قطع کنی
|
[ترجمه گوگل]اگر کار دیگری ندارید، می توانید تلفن را قطع کنید [ترجمه ترگمان]اگر کار دیگری نداشته باشید می توانید تلفن را قطع کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. How many times have I told you to hang up your clothes?
[ترجمه ساناز موسوي] چند بار گفتم لباسات را اویزان کن؟
|
[ترجمه گوگل]چند بار بهت گفتم لباساتو آویزون کن؟ [ترجمه ترگمان]چند بار بهت گفتم لباس هات رو آویزون کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]لطفا تلفن را قطع کنید [ترجمه ترگمان]لطفا گوشی رو قطع کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Perhaps her ladyship would like to hang up her own clothes today!
[ترجمه A.A] نکنه سرکارخانم دوست دارند امروز لباسهای خودشون را آویزان کنند
|
[ترجمه گوگل]شاید خانمش دوست داشته باشد امروز لباس های خودش را آویزان کند! [ترجمه ترگمان]شاید سرکار خانم میل داشته باشد لباس های خود را امروز به دار بیاویزد! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. So when did you hang up your boxing gloves/golfclubs/ballet shoes?
[ترجمه گوگل]پس کی دستکشهای بوکس/کلابهای گلف/کفشهای بالهتان را آویزان کردید؟ [ترجمه ترگمان]بنابراین چه زمانی شما دستکش های boxing \/ کفش های باله خود را آویزان کردید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Don't hang up on me - I need to talk to you.
[ترجمه A.A] تلفن را روی من قطع نکن ، لازمه باهات حرف بزنم
|
[ترجمه گوگل]تلفن را قطع نکن - باید با تو صحبت کنم [ترجمه ترگمان] باه ام قطع نکن - باید باه ات حرف بزنم - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It's no use. Let's hang up and try for a better line.
[ترجمه گوگل]فایده نداره بیایید تلفن را قطع کنیم و برای یک خط بهتر تلاش کنیم [ترجمه ترگمان]بی فایده است بیا بریم بالا و یه خط بهتر رو امتحان کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It really gets on my nerves when people hang up without leaving a message.
[ترجمه .] خیلی رو مهمه وقتی مردم بدون اینکه پیامی ارسال کنن زنگ میزنن
|
[ترجمه زهرا] واقعا اعصاب خرد کنه وقتی مردم بدون اینکه پیغامی بذارن گوشی رو قطع می کنند.
|
[ترجمه گوگل]وقتی مردم بدون گذاشتن پیامی تلفن را قطع میکنند، واقعاً اعصابم خورد میشود [ترجمه ترگمان]وقتی مردم بی آن که پیغام بگذارند روی اعصابم راه می روند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I am sorry I have to hang up now. Someone is knocking at the door.
[ترجمه سهیل] ببخشید مجبورم تلفن رو قطع کنم. یکی داره در می زنه.
|
[ترجمه گوگل]متاسفم که الان باید تلفن را قطع کنم یک نفر در را می زند [ترجمه ترگمان] متاسفم که باید قطع کنم یکی داره در میزنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Why don't you hang up your clothes?
[ترجمه Nazanin] چرا لباس خود را آویزان نمیکنید؟
|
[ترجمه Mahdi Shirvani] چرا لباس خود را آویزان نمیکنید
|
[ترجمه گوگل]چرا لباس هایت را آویزان نمی کنی؟ [ترجمه ترگمان]چرا لباس هات رو آویزون نمی کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Let me speak to Melanie before you hang up.
[ترجمه سمانه] قبل از قطع کردن اجازه بدید با ملانی حرف بزنم
|
[ترجمه گوگل]اجازه بده قبل از اینکه تلفن را قطع کنی با ملانی صحبت کنم [ترجمه ترگمان]بذار من با ملانی صحبت کنم قبل از اینکه تو قطع کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Don't hang up on me-we must talk!
[ترجمه سمانه] ( تلفن ) را روی من قطع نکن - ما باید حرف بزنیم
|
[ترجمه گوگل]تلفن من را قطع نکن - باید صحبت کنیم! [ترجمه ترگمان]با من قطع نکن - باید حرف بزنیم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. When a woman's voice answered she had to hang up, her anger was so powerful.
[ترجمه گوگل]وقتی صدای زنی جواب داد که باید تلفن را قطع کند، عصبانیت او بسیار قوی بود [ترجمه ترگمان]وقتی صدای یک زن پاسخ می داد، باید قطع کند، خشمش به قدری قدرتمند بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. He's one of these men who went bald very young and has a terrible hang-up about it.
[ترجمه گوگل]او یکی از این مردانی است که خیلی جوان طاس شد و در مورد آن رابطه وحشتناکی دارد [ترجمه ترگمان]او یکی از این مردانی است که خیلی زود کچل شده و با این قضیه کنار می اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. She had cured him of all his hang-ups.
[ترجمه گوگل]او را از تمام قطع کردنش درمان کرده بود [ترجمه ترگمان]او او را از تمام hang شفا داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. He's got a real hang-up about his height.
[ترجمه گوگل]او واقعاً در مورد قدش مشکل دارد [ترجمه ترگمان]اون واقعا قد بلندی داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. I don't have any hang-ups about my body.
[ترجمه گوگل]من هیچ مشکلی در مورد بدنم ندارم [ترجمه ترگمان]من با بدنم زیاد وقت ندارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. She's got a real hang-up about her freckles.
[ترجمه گوگل]او واقعاً در مورد کک و مکش مشکل دارد [ترجمه ترگمان]اون یه رابطه واقعی در مورد freckles داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. She's got a real hang-up about her body.
[ترجمه گوگل]او واقعاً در مورد بدنش قطع ارتباط کرده است [ترجمه ترگمان] اون یه رابطه واقعی در مورد بدنش داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. He never married because he had so many hang-ups about women.
[ترجمه گوگل]او هرگز ازدواج نکرد، زیرا او در مورد زنان رابطه زیادی داشت [ترجمه ترگمان]اون هیچوقت ازدواج نکرد چون خیلی زیاد در مورد زنا حرف می زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. There are still, however, some hang-ups in this production.
[ترجمه گوگل]با این حال، هنوز برخی از قطعآپها در این تولید وجود دارد [ترجمه ترگمان]با این حال، هنوز برخی از این محصولات در حال آویزان شدن هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. Richards had a few technical hang-ups bringing the script to the screen.
[ترجمه گوگل]ریچاردز چند قطع فنی داشت که فیلمنامه را روی پرده می آورد [ترجمه ترگمان]\"ریچاردز\" چند hang فنی داشت که فیلمنامه را به صفحه نمایش می آوردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. Deborah has a very good self-image and no particular hang-ups about her body.
[ترجمه گوگل]دبورا تصویر بسیار خوبی از خود دارد و هیچ تعارض خاصی در مورد بدنش ندارد [ترجمه ترگمان](دبرا)خودش یک تصویر ذهنی بسیار خوب دارد و هیچ عکسی ندارد که در اطراف بدنش قرار بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. They're just ordinary people with all the usual hang-ups about love.
[ترجمه گوگل]آنها فقط افراد معمولی هستند با تمام تعارضات معمول در مورد عشق [ترجمه ترگمان]آن ها فقط آدم های معمولی هستند که همیشه در مورد عشق و محبت حرف می زنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. The hangup here is the enormous cost.
[ترجمه گوگل]در اینجا قطع، هزینه هنگفتی است [ترجمه ترگمان]در اینجا قیمت بسیار زیاد است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. Now I was stuck on my northernmost hang-up.
[ترجمه گوگل]حالا من در شمالی ترین قطع برقم گیر کرده بودم [ترجمه ترگمان]حالا من هنوز on رو آویزون کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. Sarah has a hang-up about her nose -- she thinks it's too big.
[ترجمه گوگل]سارا در مورد بینی خود آویزان است -- او فکر می کند که بیش از حد بزرگ است [ترجمه ترگمان] سارا \"یه رابطه عاشقانه داشت\" فکر می کنه خیلی بزرگه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ماندن (فعل)
settle, abide, stay, remain, be, stand, subsist, stall, lie, hang up
زنگ زدن (فعل)
smut, ring, stain, corrode, rust, hang up, oxidize
در حال معلق ماندن (فعل)
hang up
به صحبت تلفنی خاتمه دادن (فعل)
hang up
تخصصی
[کامپیوتر] معوق گذاشتن ؛ توقف ؛ معوق شدن [ریاضیات] توقف غیر برنامه ای، توقف ناخواسته
انگلیسی به انگلیسی
• hang, suspend; end a telephone conversation if you have a hang-up about something, you have a feeling of anxiety or embarrassment about it; an informal word. obsession, fixation, psychological block; obstacle, impediment
پیشنهاد کاربران
Hang - up "Hang - up" means an emotional or psychological barrier. A hang - up refers to a psychological or emotional problem that prevents someone from moving forward or taking action. It is often used to describe personal issues or insecurities that hinder progress or decision - making. ... [مشاهده متن کامل]
یک مشکل روانی یا عاطفی که مانع از پیشروی یا انجام کاری می شود. اغلب برای توصیف مسائل شخصی یا نداشتن اعتماد بنفس در ارتباط با دیگران که مانع پیشرفت یا تصمیم گیری می شوند. مانعی احساسی یا روانی مثال؛ His hang - up about public speaking kept him from giving presentations. She has a hang - up about making mistakes, which makes her overly cautious. Their past experiences created hang - ups that affected their relationship. مترادف؛ Inhibition, block, obstacle
Hang up : تموم کردن تماس تلفتی Hang on: صبر کردن
This slang term refers to a psychological or emotional issue that causes a person to have difficulties or insecurities in certain situations. It can also refer to a persistent worry or fear. اصطلاح عامیانه ... [مشاهده متن کامل]
یک موضوع روانی یا عاطفی که باعث می شود فرد در موقعیت های خاص دچار مشکل یا ناامنی شود. همچنین می تواند به نگرانی یا ترس مداوم اشاره داشته باشد. مثال؛ For instance, “She has a hang - up about public speaking and gets extremely nervous. ” In a conversation about relationships, someone might say, “His commitment issues are his biggest hang - up. ” A person discussing personal growth might mention, “I’m trying to work through my hang - ups to become a more confident individual. ”
قطع کردن تلفن با hang un ( به معنی اویزان کردن ) اشتباه نگیرید
Hang it up یعنی ولش کن بابا معادل forget it
We hang up the towel when we are done. Hang up اویزان کردن
کنار کشیدن از انجام کاری
به معنای چسباندن به دیوار هم هست. مثلا چسباندن، برگه، پوستر، آگهی تبلیغاتی جدا از معنای آویزان کردن، معنای چسباندن به دیوار هم می دهد، البته نوع آن مهم نیست. مثلا با چسب باشد یا با میخ و پونز و . . . صرفا چسباندن.
آویزان کردن [مثلا please hang up the towels]
( ( to finish a telephone conversation ) ) اتمام ارتباط تلفنی_قطع کردن تلفن I said goodbye and hung up من خداحافظی کردم و گوشی را قطع کردم ( گذشته )
دغدغه ( احساسی و. . . ) �اختلال، مشکل
آویزان کردن 👍😉
خاتمه دادن
Hang up no :You hang up معمولا بین جی اف و بی اف رخ میده که یکی میگه ، تو قطع کن ، اون یکی میگه نه تو قطع کن . @لَنگویچ
در حالت دوم کسی که گوشی بر روی آن قطع می شود با حرف اضافه on می آید. Do not hang up on me
این عبارت دو معنی دارد: ۱. در حالت طبیعی خداحافظی کرده و گوشی را قطع می کنیم. ۲. یکی از طرفین مکالمه، گوشی را به روی طرف دیگر قطع می کند.
قطع کردن گوشی
در معنی اسم ( noun ) میشه به "وسواس" ترجمه کرد
قهر کردن
چیزی را آویزان کردن
اویزان کردن لباس
اویزان کردن
آویزان کردن، قطع کردن ( تلفن ) ، مشکل عاطفی
وسواس، مساله ی شخصی که باعث اختلال در عملکرد شود
قطع کردن تلفن
He started shouting so I hung up ( on him ) . Let me speak to Melanie before you hang up خاتمه دادن به تلفن
با کسی صحبت کردن ( معاشرت کردن )
آویختن، آویزان کردن معنای قطع کردن تماس تلفنی از این قضیه بیرون می آید که تلفن های قدیمی بر دیوار ها وصل بودند و هنگامی که می خواستند تماس تلفنی را قطع کنند، تلفن را بر روی قطعه به دیوار وصل شده می آویختند.
در صورت لازم بودن فعل ۱ ) قطع کردن تلفن ۲ ) گیر کردن در بین شاخه ها یا به چیزی تیز و امثالهم
دار زدن
آویزان کردن، آویختن ( لباس و. . . )
پایان دادن به صحبت تلفنی
hang up means اویختن
ثابت قدم ماندن
ماندن
آویزان کردن
آویزان کردن، آویختن
تا کردن لباس ها
کشتن، دار زدن، شکنجه دادن
هنگ کردن. هنگ کردن در ( طبقه ) بالا. بالایی هنگ کرده. هنگ کردن بالایی. هنگ بالا. بالا هنگ.