hands


ورزش : قدرت توپگیرى علوم دریایى : - crew

جمله های نمونه

1. hands up!
دست ها بالا!

2. hands down
به آسانی،بدون کوشش

3. hands off!
1- دست نزن،دست نزنید 2- فضولی موقوف،دخالت نکن،ول کن

4. hands up!
دست ها بالا! (به علامت تسلیم)

5. all hands lay aft to the fan tail!
همه ی جاشویان بروند به نرده ی پاشنه ی کشتی !

6. bare hands
دست خالی (بدون ابزار)

7. foreign hands interfering in every thing
دست های خارجی که در کلیه ی امور دخالت می کردند

8. gory hands
دست های خون آلود

9. her hands were deathly cold
دستانش مانند میت سرد بود.

10. her hands were swathed in bloody bandages
دستانش با زخم بندهای خونین باند پیچی شده بودند.

11. his hands were covered in blood
دستانش خون آلود بود.

12. his hands were cuffed behind him
دستانش را بر پشتش دستبند زده بودند.

13. his hands were in his pockets
دستانش را در جیب هایش کرده بود.

14. horny hands
دستان پینه زده

15. my hands were ice-cold
دستانم مثل یخ شده بود.

16. my hands were insensible from cold
از شدت سرما دست هایم بی حس شده بود.

17. my hands were raw with cold
دست هایم از سرما باد کرده و تیر می کشید

18. slack hands
دستان سست

19. the hands of a clock
عقربه های ساعت

20. their hands met in the darkness
در تاریکی دستان آنها باهم تماس حاصل کرد.

21. your hands are full of filth; go wash them!
دستانت پر از کثافت است،برو آنها را بشور!

22. change hands
از دست یک نفر به دست دیگری افتادن،دست به دست گشتن

23. hold hands
دست همدیگر را گرفتن

24. idle hands are the devil's tools
دست های آدم بیکار آلت شیطان هستند،شیطان برای آدم بیکار کار پیدا می کند

25. join hands
1- همکاری کردن،شریک شدن،متفق شدن،همبسته شدن 2- زناشویی کردن،ازدواج کردن

26. join hands (with)
دست هم را گرفتن،دست به دست هم دادن

27. lay hands on
1- حمله کردن (به شخصی)،مورد ضرب و شتم قرار دادن،با خشونت دست زدن به

28. lay hands on
دست زدن به،دست گذاشتن به

29. shake hands
دست دادن (با کسی)

30. strike hands
1- کف زدن،موافقت کردن 2- قرارداد بستن،قرار گذاشتن،(درباره ی چیزی) دست دادن

31. her white hands were curled around the cup
دستان سفیدش دور فنجان حلقه شده بودند.

32. keep your hands up!
دستانت را بالا نگهدار!

33. nanneh massoom's hands were wrinkled and veined
دستان ننه معصوم چروکیده و رگ نما بودند.

34. the bony hands of the old carpenter
دست های استخوانی نجار پیر

35. the dirty hands of the gardener's children
دست های چرکین بچه های باغبان

36. the moving hands of a clock
عقربه های گردنده ی ساعت

37. the woolly hands of parviz
دست های پشمالوی پرویز

38. the workers' hands were dry and full of calluses
دست های کارگران خشک و پر پینه بود.

39. they joined hands
دست در دست هم کردند.

40. wash your hands after using the toilet
پس از استفاده از مستراح دستان خود را بشویید.

41. have one's hands full
بسیار گرفتار (یا پرمشغله) بودن،تا خرخره گرفتار بودن

42. off one's hands
خارج از اختیار کسی،خارج از حوزه ی قدرت کسی

43. on one's hands
تحت توجه یا مواظبت کسی،جزو مسولیت های کسی،در ید کسی

44. shake somebody's hands (shake hands with somebody)
با کسی دست دادن،دست کسی را فشردن

45. sit one's hands
1- کف نزدن،تحسین نکردن 2- از اقدامات لازم فروگذار کردن،قصور کردن

46. wash one's hands of (something)
(نسبت به چیزی) از خود سلب مسئولیت کردن،از ادامه ی کاری خودداری کردن،دست از کاری شستن

47. win (something) hands down
به آسانی پیروز شدن،مثل آب خوردن برنده شدن

48. with clean hands
معصومانه،با بیگناهی،با دست و دل پاک

49. wring one's hands
(به نشان نگرانی یا نومیدی و یا غم و غیره) دست های خود را به هم مالیدن،به هم فشردن

50. ali hit his hands together
علی دستانش را به هم زد.

51. among them, shaking hands was tantamount to a pledge of marriage
در میان آنان دست فشردن به منزله ی قول ازدواج بود.

52. during winter, our hands would chap and we would rub them with vaseline
در زمستان دست هایمان ترک می خورد و وازلین به آن می مالیدیم.

53. fatemeh clasped her hands in apprehension
فاطمه دست های خود را از شدت نگرانی در هم جفت کرد.

54. he dried his hands with a towel
دست هایش را با حوله خشک کرد.

55. he got his hands dirty
دست هایش را کثیف کرد.

56. he had his hands in his pockets
او دستانش را در جیب هایش کرده بود.

57. he laid violent hands on his own mother
او مادر خود را کتک زد.

58. he rolled his hands into fists
دست های خود را مشت کرد.

59. his grandfather's wizened hands
دست های خشک و چروکیده ی پدربزرگش

60. i dipped my hands in the cool water
دستان خود را در آب خنک فرو کردم.

61. i fisted my hands inside my pockets to keep them warm
برای گرم نگهداشتن دستانم،آنها را در درون جیب هایم گره کردم.

62. if you lay hands on your wife again, you'll go to jail!
اگر بار دیگر زنت را بزنی به زندان خواهی رفت !

63. mechanics with begrimed hands
مکانیک ها با دستان سیاه و روغنی

64. peyman put his hands on the fence and vaulted over it
پیمان دستان خود را روی نرده گذاشت و از روی آن پرید.

65. she joined her hands together in the indian fashion and gave a little bow
او به سبک هندی ها دست هایش را به هم چسباند و تعظیم کوتاهی کرد.

66. she washed her hands
دستان خود را شست.

67. soghra-khanum dried her hands on her apron
صغرا خانم دست های خود را با پیشبندش خشک کرد.

68. the old farmer's hands were gnarled
دستان پیرمرد روستایی زبر و پینه خورده بود.

69. the old man's hands were rough and full of callouses (calluses)
دستان پیر مرد زبر و پر از پینه بود.

70. the old man's hands were trembling
دستان پیرمرد رعشه داشت.

انگلیسی به انگلیسی

• force of workers that is available, workforce

پیشنهاد کاربران

A hand, when used to measure the height of a horse, is equivalent to 4 inches. This measurement is commonly used in the equestrian world to describe the height of horses.
یک دست، زمانی که برای اندازه گیری قد اسب استفاده می شود، معادل 4 اینچ ( 101. 6 mm ) است. این اندازه گیری معمولاً در دنیای سوارکاری برای توصیف قد اسب ها استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

meathooks
slang One's hands, especially when used clumsily, oafishly, or inappropriately. Typically said of a man's hands
Get your damn meathooks off of me—who do you think you are?
Get your meathooks off my car!
نیروی کار
cock - scratchers ( n. )
hands.
دست ها
دست ها/ اقدام ب انجام عملی / توانایی انجام کاری/
عقربه های ساعت هم معنی میدهد.
hour hand عقربه که ساعت را نشان میدهد
minute hand عقربه که دقیقه را نشان میدهد
second hand عقربه که ثانیه را نشان میدهد
دستا بالا
دست اندرکاران!!!
به نقل از هزاره:
اختیار
مسئولیت
تملک

بپرس