handler

/ˈhændlər//ˈhændlə/

معنی: مربی، رسیدگی کننده، نگاه دارنده، دسته گذار
معانی دیگر: (مشت بازی) مربی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who handles something.

(2) تعریف: in boxing, a coach, trainer, or assistant.

(3) تعریف: a person who trains animals, esp. dogs, for competitive exhibition.

جمله های نمونه

1. Handler was unavailable for comment Wednesday.
[ترجمه گوگل]Handler برای نظر چهارشنبه در دسترس نبود
[ترجمه ترگمان]Handler برای اظهار نظر در روز چهارشنبه در دسترس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Another suspected drug handler was fatally injured in a car bomb attack in Bilbao on Jan.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از مظنونان مواد مخدر در یک حمله با خودروی بمب گذاری شده در بیلبائو در روز ژانویه مجروح شد
[ترجمه ترگمان]یک مربی مظنون دیگر مواد مخدر در حمله بمب گذاری خودرو در Bilbao در ماه ژانویه به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Dog handler, scuba diver, a spell in the flying squad, warrant officer by 197
[ترجمه گوگل]نگهدارنده سگ، غواص، طلسم در تیم پرواز، افسر حکم 197
[ترجمه ترگمان]نگهبان سگ، غواص، یک طلسم در جوخه پرنده، یک افسر پلیس در پرواز ۱۹۷
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One handler, cradling his bird in his arms, whispers to it and strokes its neck.
[ترجمه گوگل]یکی از نگهبانان در حالی که پرنده خود را در آغوش گرفته است، با آن زمزمه می کند و گردنش را نوازش می کند
[ترجمه ترگمان]یک handler که پرنده ای را در آغوش گرفته آهسته به آن اشاره می کند و گردنش را نوازش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Fulton recorded a phone conversation with his handler earlier this year.
[ترجمه گوگل]فولتون در اوایل سال جاری یک مکالمه تلفنی با مدیر خود ضبط کرد
[ترجمه ترگمان]فولتون در اوایل امسال تلفنی با مربی خود یک مکالمه تلفنی را ثبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So the farrier and the handler both beat the same rhythm at the same time on different parts of the horse.
[ترجمه گوگل]بنابراین کشتی‌گیر و نگهدارنده هر دو یک ریتم را در یک زمان روی قسمت‌های مختلف اسب می‌کوبند
[ترجمه ترگمان]بنابراین نعل بند و متصدی هر دو همان ریتم روی بخش های مختلف اسب را زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Richard Handler, Jefferies CEO, got $12 million cash and restricted stock bonus in 200
[ترجمه گوگل]ریچارد هندلر، مدیرعامل جفریز، در سال 200، 12 میلیون دلار پول نقد و پاداش سهام محدود دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]ریچارد Handler، مدیر عامل Jefferies، ۱۲ میلیون دلار پول نقد و پاداش سهام محدود به ۲۰۰ میلیون دلار دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The control handler would then rip out the necessary data to populate the control.
[ترجمه گوگل]سپس کنترل کننده کنترل داده های لازم را برای پر کردن کنترل جدا می کند
[ترجمه ترگمان]سپس متصدی کنترل، داده های لازم را برای تجمیع کنترل از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The interrupt handler function now has a return code of type irqreturn_t.
[ترجمه گوگل]تابع کنترل کننده وقفه اکنون یک کد بازگشتی از نوع irqreturn_t دارد
[ترجمه ترگمان]تابع مربی وقفه در حال حاضر یک کد بازگشتی از نوع irqreturn دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You implemented your state table as a common handler for all events, plus a function array for all actions and transitions.
[ترجمه گوگل]شما جدول حالت خود را به عنوان یک کنترل کننده مشترک برای همه رویدادها، به علاوه یک آرایه تابع برای همه اقدامات و انتقال ها پیاده سازی کردید
[ترجمه ترگمان]شما جدول دولتی خود را به عنوان یک مربی مشترک برای همه رویدادها، به اضافه یک آرایه تابع برای همه فعالیت ها و انتقالات، اجرا کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Listing 4 shows how to bind an event handler to an event filter with the SBLIM CIM client library.
[ترجمه گوگل]فهرست 4 نشان می دهد که چگونه می توان یک کنترل کننده رویداد را به یک فیلتر رویداد با کتابخانه سرویس گیرنده SBLIM CIM متصل کرد
[ترجمه ترگمان]برنامه ۴ نشان می دهد که چگونه یک مربی رویدادی را به یک فیلتر رویداد با کتابخانه CIM SBLIM متصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Every interrupt runs a function called an interrupt handler, which must be tailored to the device and therefore is installed by the device driver.
[ترجمه گوگل]هر وقفه تابعی به نام کنترل کننده وقفه را اجرا می کند که باید متناسب با دستگاه باشد و بنابراین توسط درایور دستگاه نصب می شود
[ترجمه ترگمان]هر وقفه یک تابع را اجرا می کند که مربی وقفه نامیده می شود، که باید برای دستگاه مناسب باشد و بنابراین توسط راننده دستگاه نصب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The crooner looked at his handler. "Yeah, " he said, "but she's my wife.
[ترجمه گوگل]پیشگو به نگهبانش نگاه کرد گفت: آره، اما او همسر من است
[ترجمه ترگمان]آوازه خوان به مربی خود نگاه کرد و گفت: \" بله، اما او همسر من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was probably important, an adviser to radical students and a recruiting officer or handler of agents.
[ترجمه گوگل]او احتمالاً مهم بود، یک مشاور برای دانشجویان رادیکال و یک افسر استخدام یا اداره کننده ماموران
[ترجمه ترگمان]او احتمالا مهم بود، یک مشاور برای دانش آموزان افراطی و یک کارمند استخدام یا متصدی استخدام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مربی (اسم)
teacher, tutor, coach, mentor, educator, handler, preceptor, tamer

رسیدگی کننده (اسم)
handler

نگاه دارنده (اسم)
holder, handler, preservative, suspensor, maintainer

دسته گذار (اسم)
handler

تخصصی

[کامپیوتر] گرداننده ؛ دستگذار ؛ برنامه ای با یک کار منحصر بفرد که کنترل یک ورودی و خروجی و یا دستگاه ذخیره یک فایل یا تسهیلات وقفه را بعهده دارد

انگلیسی به انگلیسی

• coach, trainer; caretaker, one who deals with, one who engages in; procedure which is activated by a certain incident and takes care of that incident (computers)
a handler is someone whose job is to be in charge of a particular type of thing.

پیشنهاد کاربران

A handler is a person who manages and directs the activities of a spy or agent. They are responsible for providing guidance, support, and instructions to the operative in the field.
شخصی است که فعالیت های یک جاسوس یا مامور را مدیریت و هدایت می کند. آنها مسئول ارائه رهنمودها، پشتیبانی و دستورالعمل ها به عامل در میدان هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال ها؛
“The handler communicated with the spy through encrypted messages. ”
In a spy thriller, a character might say, “The handler is the spy’s lifeline, guiding them through dangerous missions. ”
A spy movie might show a scene where the handler briefs the operative on their next assignment.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-spies/
اداره کننده
handler 4 ( n ) =a person who organizes sth or advises sb, e. g. the President's campaign handlers
handler
handler 2 ( n ) =a person who carries or touches something as part of their job, e. g. food handlers.
handler
handler 3 ( n ) e. g. airport baggage handlers
handler
handler 1 ( n ) ( h�ndlər ) =a person who trains and controls animals, especially dogs, e. g. The police brought in dog handlers to join the hunt for the attacker.
handler
سگ باز
handler ( حمل ونقل هوایی )
واژه مصوب: بارزن 1
تعریف: خودروی برای بارگیری و تخلیۀ بار در هواپیما در محدودۀ پیشگاه
ناظر، مأمور کنترل
دست اندر کاران
صاحب
( for the elephant and its mahout ( handler= فیل ها و صاحبانشان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس