handhold

/ˈhændhoʊld//ˈhændhəʊld/

معنی: دسته، دستگیره، گیره دستی
معانی دیگر: محکم گیری (با یک یا دو دست)، دست گرفت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that can be gripped by the hand, as in climbing.
مشابه: hold

(2) تعریف: a firm grip with one or both hands.
مشابه: grip

جمله های نمونه

1. The climber scrabble about widely for a handhold.
[ترجمه گوگل]کوهنورد به طور گسترده برای یک دسته دست و پا می زند
[ترجمه ترگمان]کوهنوردان به طور گسترده به دنبال جای دست گرفتن با دست گیر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One of his hands grabbed a rusty handhold at the roof's edge, then he heaved himself up with the other.
[ترجمه گوگل]یکی از دستانش دستگیره زنگ زده لبه سقف را گرفت، سپس با دست دیگر خود را بالا برد
[ترجمه ترگمان]یکی از دستانش گیره زنگ زده روی لبه بام را گرفت و با دست دیگر خودش را بالا کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He picked his way down, handhold and foothold, until I could reach up and take him by the knees.
[ترجمه گوگل]او راهش را به سمت پایین، دست و پا گرفت تا اینکه بتوانم دستم را بالا ببرم و زانوهایش را بگیرم
[ترجمه ترگمان]او راهش را با دست گیر و جای پا بلند کرد تا من بتوانم به او برسم و او را با زانو بلند کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. So we can say, "sword handhold" is flexible, the sword can be agile use, handy, agile like a swimming dragon, pizzazz and elegant.
[ترجمه گوگل]بنابراین می توانیم بگوییم، "دسته شمشیر" انعطاف پذیر است، شمشیر می تواند استفاده چابک، دستی، چابک مانند اژدهای شنا، پیتزا و ظریف باشد
[ترجمه ترگمان]پس می تونیم بگیم: \"دست گرفتن با دست گیر\" انعطاف پذیر است، شمشیر می تواند با استفاده سریع، دم دست، چابک مثل یک اژدهای شنا، pizzazz و ظریف استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Bucket : ( n . ) a big handhold that is easy to hold on to.
[ترجمه گوگل]سطل: (n ) دسته بزرگی که به راحتی می توان آن را گرفت
[ترجمه ترگمان]Bucket: (n)یک دست handhold بزرگ است که آسان نگه داشتن آن آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The invention discloses a handhold device capable of independently operating camera and method thereof.
[ترجمه گوگل]این اختراع یک دستگاه نگهدارنده با قابلیت عملکرد مستقل دوربین و روش آن را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]اختراع فاش ساخت یک دستگاه با دست گیر که قادر به انجام مستقل دوربین و روش آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The design principle and method of a handhold emergency suction apparatus were introduced in this paper.
[ترجمه گوگل]اصل طراحی و روش یک دستگاه مکش اضطراری دستی در این مقاله معرفی شد
[ترجمه ترگمان]اصل طراحی و روش دستگاه مکش اضطراری به طور اضطراری در این مقاله معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He got a firm handhold on a rough jerkin.
[ترجمه گوگل]او یک دست محکم روی یک جفت خشن گرفت
[ترجمه ترگمان]اون یه گیره محکم گیر کرده روی یه جلیقه خشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Demanding on anti- tensility of pulling handhold is not suitable to non-metal zipper.
[ترجمه گوگل]تقاضا برای ضد کشش دستی برای زیپ غیر فلزی مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]درخواست تعلیق از دست دادن handhold برای zipper غیر فلزی مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Objective To design a handhold emergency suction apparatus, in order to meet the needs of clinical therapy, field and on-site emergency treatment.
[ترجمه گوگل]هدف: طراحی یک دستگاه ساکشن اورژانسی دستی، به منظور رفع نیازهای درمان بالینی، درمان اورژانسی میدانی و در محل
[ترجمه ترگمان]هدف طراحی دستگاه مکش اضطراری به جای دست یابی به نیازهای درمان بالینی، زمینه و درمان اورژانسی سایت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My ceaseless ceaseless effort learns adamancy, can you handhold belong to me?
[ترجمه گوگل]تلاش بی وقفه من، سرسختی را می آموزد، آیا می توانی دستت را متعلق به من کنی؟
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش و تلاش بی وقفه و پیوسته من می تواند به جای من دست پیدا کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A big handhold that is easy to hold on to.
[ترجمه گوگل]یک دسته بزرگ که به راحتی می توان آن را گرفت
[ترجمه ترگمان]دست handhold بزرگی که به راحتی قابل نگه داشتن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He managed to grab it; the stitches gave a better handhold.
[ترجمه گوگل]او موفق شد آن را بگیرد بخیه ها نگه داشتن دست بهتری می دادند
[ترجمه ترگمان]او موفق شد آن را بگیرد، بخیه ها جا جای بهتری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A stout, stainless steel pillar between deckhead and cabin sole in the galley area forms a useful handhold.
[ترجمه گوگل]یک ستون محکم و فولادی ضد زنگ بین سر عرشه و کف کابین در ناحیه گالی، یک دسته مفید را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]یک ستون فولادی از جنس فولاد ضد زنگ بین deckhead و کابین تنها در این ناحیه دست به دست گیر محکمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This thesis designs the equipment named ARM DIS for handhold application based on traditional DIS, which is for the core of ARM7TDMI series microprocessor—S3C44B0X .
[ترجمه گوگل]این پایان نامه تجهیزاتی به نام ARM DIS را برای کاربردهای دستی بر اساس DIS سنتی طراحی می کند که برای هسته ریزپردازنده سری ARM7TDMI-S3C44B0X است
[ترجمه ترگمان]این پایان نامه به طراحی تجهیزات به نام محل ARM برای برنامه handhold براساس DIS سنتی می پردازد که برای هسته of سری ARM۷TDMI - S۳C۴۴B۰X ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

دستگیره (اسم)
catch, belay, knob, stele, handhold, handgrip, maulstick, stela

گیره دستی (اسم)
handhold

تخصصی

[] دستگیره
[] دست گیره

انگلیسی به انگلیسی

• something which can be grasped by the hand; gripping with one or more hands

پیشنهاد کاربران

بپرس