handfast


معنی: حلقه، پیمان عروسی، دست نامزدی، چسبیدن، دستبند زدن، پیمان عروسی بستن با
معانی دیگر: (مهجور) محکم گیری (با دست)، در دست گیری، (قرارداد و به ویژه قرار ازدواج که با دست دادن منعقد شود) قول و قرار، (نادر) نامزد شده، نامزددار، ازدواج کرده، به عقد درآمده، (مهجور) خسیس، ممسک، دستبند یا بخوزدن

مترادف ها

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

پیمان عروسی (اسم)
handfast

دست نامزدی (صفت)
handfast

چسبیدن (فعل)
adhere, stick, hold, cohere, inhere, pester, incline, paste, glue, cleave, handfast

دستبند زدن (فعل)
manacle, handcuff, handfast

پیمان عروسی بستن با (فعل)
handfast

انگلیسی به انگلیسی

• stingy, miserly

پیشنهاد کاربران

بپرس