hammerhead

/ˈhæməhed//ˈhæməhed/

معنی: کودن، سرچکش، نوعی ماهی کوسه
معانی دیگر: (جانور شناسی) کوسه ی سر چکشی (تیره ی sphyrnidae از راسته ی carcharhiniformes - بومی آب های گرمسیری)، (جانور شناسی) خفاش سرچکشی hypsignathus monstrosus که بومی افریقا بوده و سر اسب مانندی دارد)، سرچکش، نام برخی مرغان وماکیان که سرشان ماننداست به چکش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: hammerheaded (adj.)
(1) تعریف: the head of a hammer.

(2) تعریف: any of several large sharks that have eyes at the ends of large lateral extensions at the sides of the head.

جمله های نمونه

1. Hammerhead wheels the sluggish trolley through a maze of badly water-stained, beige carpeted corridors.
[ترجمه گوگل]سر چکشی چرخ دستی واگن برقی کند را از میان پیچ و خم راهروهایی با فرش بژ رنگ و آغشته به آب می چرخاند
[ترجمه ترگمان]چرخ های ارابه در میان هزارتوی کثیف و پر لک فرش شده با راهروهای فرش شده و فرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They include the hammerhead shark, whose fins are highly prized in China for soup, with a bowlful selling for as much as $100.
[ترجمه گوگل]از جمله آنها می توان به کوسه سر چکشی اشاره کرد که باله های آن در چین برای سوپ بسیار با ارزش است و به قیمت 100 دلار به فروش می رسد
[ترجمه ترگمان]آن ها شامل کوسه hammerhead هستند که باله آن در چین برای سوپ بسیار باارزش است و قیمت آن نیز ۱۰۰ دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is a heaven haven for hammerhead and white tip sharks, as well as manta rays.
[ترجمه گوگل]این بهشت ​​برای کوسه های سر چکشی و نوک سفید و همچنین پرتوهای مانتا است
[ترجمه ترگمان]این یک بهشت است که به طور کلی rays و tip سفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is a cavum in the hammerhead for the connection of detonator and the detonating cord.
[ترجمه گوگل]یک حفره در سر چکش برای اتصال چاشنی و طناب انفجاری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک cavum در the برای ارتباط چاشنی و طناب منفجر کننده وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Choice having introduced the hammerhead and cleading chemical composition.
[ترجمه گوگل]انتخاب با معرفی سر چکش و ترکیب شیمیایی پاک کننده
[ترجمه ترگمان]انتخاب یک ترکیب شیمیایی hammerhead و cleading را معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A hammerhead shark is fatally caught in a gill net in Mexico's Gulf of California.
[ترجمه گوگل]یک کوسه سر چکشی در یک تور آبششی در خلیج کالیفرنیای مکزیک گرفتار شد
[ترجمه ترگمان]یک کوسه hammerhead در یک تور gill در خلیج مکزیک به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The hammerhead shark family is a good example.
[ترجمه گوگل]خانواده کوسه سر چکشی مثال خوبی است
[ترجمه ترگمان]خانواده کوسه hammerhead یک نمونه خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It a haven for hammerhead ( and ) white tip sharks, as well as ( manta rays ).
[ترجمه گوگل]این مکان پناهگاهی برای کوسه های سر چکشی (و) نوک سفید و همچنین (مانتا اشعه) است
[ترجمه ترگمان]این یک پناه گاه برای کوسه ها (و)کوسه های سر سفید و هم چنین (rays manta)است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The researchers traced finds from the scalloped hammerhead shark species—collected at the world's biggest fin market in Hong Kong—back to rare populations in the Atlantic and Indo-Pacific oceans.
[ترجمه گوگل]محققان یافته‌های گونه‌های کوسه سر چکشی را که در بزرگ‌ترین بازار باله‌های جهان در هنگ کنگ جمع‌آوری شده بود، به جمعیت‌های کمیاب در اقیانوس‌های اطلس و هند و اقیانوس آرام ردیابی کردند
[ترجمه ترگمان]محققان از from scalloped hammerhead که در بزرگ ترین بازار فین در هنگ کنگ جمع آوری شده اند - به جمعیت نادر در اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام هند پی برده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is a haven for hammerhead and white tip sharks, as well as manta rays.
[ترجمه گوگل]این مکان پناهگاهی برای کوسه های سر چکشی و نوک سفید و همچنین پرتوهای مانتا است
[ترجمه ترگمان]این پناهگاهی برای کوسه ها و کوسه های سر سفید و هم چنین rays است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's a heaven for hammerhead and white tip sharks, as well as manta rays.
[ترجمه گوگل]این بهشت ​​برای کوسه های سر چکشی و نوک سفید و همچنین پرتوهای مانتا است
[ترجمه ترگمان]این یک بهشت است برای hammerhead و tip سفید و به همان خوبی که manta
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Aluminum alloy wire clamp, kirksite casting hammerhead, stainless steel norm part.
[ترجمه گوگل]گیره سیم آلیاژ آلومینیوم، سر چکش ریخته گری کیرکزیت، بخش استاندارد فولاد ضد زنگ
[ترجمه ترگمان]گیره سیم آلیاژ آلومینیوم، kirksite casting، نرم فولادی ضد زنگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ha! Missed again, you hammerhead halibut. Here boy, here, go get it.
[ترجمه گوگل]ها! دوباره از دست رفته، ای هالیبات سر چکشی اینجا پسر، اینجا، برو آن را بگیر
[ترجمه ترگمان]ها! دوباره دست از دست دادن، hammerhead بیا پسر، بیا بگیرش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A great hammerhead shark will reach an average of 500 lbs. at adulthood.
[ترجمه گوگل]یک کوسه سر چکشی بزرگ به طور متوسط ​​به 500 پوند می رسد در بزرگسالی
[ترجمه ترگمان]یک کوسه بزرگ به طور متوسط ۵۰۰ پوند وزن دارد در بزرگسالی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The week after, there was a millpond under a vivid blue sky - with matching hammerhead shark cruising the northern limits.
[ترجمه گوگل]هفته بعد، برکه‌ای در زیر آسمان آبی روشن وجود داشت - با کوسه سر چکشی همسان که در محدوده شمالی می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]هفته بعد، یک millpond زیر آسمان آبی روشن وجود داشت - هماهنگ با hammerhead کوسه گشت دریایی در محدوده شمالی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کودن (اسم)
lug, birdbrain, hammerhead, midget, dunce, dunderhead, ninny, witling

سر چکش (اسم)
hammerhead

نوعی ماهی کوسه (اسم)
hammerhead

انگلیسی به انگلیسی

• head of a hammer; type of shark having a head which resembles a double-headed hammer

پیشنهاد کاربران

بپرس