halve

/ˈhæv//hɑːv/

معنی: دونیم کردن، دو نصف کردن
معانی دیگر: به دو بخش برابر تقسیم کردن، نصف کردن، آله کردن (معمولا با: with)، پنجاه درصد کاستن، نیمی (از چیزی را) کسر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: halves, halving, halved
(1) تعریف: to divide into two equal parts.
مشابه: bisect

- They halved the estate.
[ترجمه گوگل] املاک را نصف کردند
[ترجمه ترگمان] ملک را نصف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to share equally.

- We halved the restaurant bill.
[ترجمه گوگل] قبض رستوران را نصف کردیم
[ترجمه ترگمان] ما قبض رستوران رو نصف کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to reduce by half.
متضاد: double

- to halve the amounts in a recipe
[ترجمه گوگل] برای نصف کردن مقدار در یک دستور غذا
[ترجمه ترگمان] تا مقدار غذا را نصف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in golf, to play (a hole or round) in the same number of strokes as one's opponent.

جمله های نمونه

1. In any case, we could halve the benefit.
[ترجمه گوگل]در هر صورت می‌توانیم سود را نصف کنیم
[ترجمه ترگمان]در هر صورت ما می توانیم سود را نصف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dr Lee believes that men who exercise can halve their risk of cancer of the colon.
[ترجمه گوگل]دکتر لی معتقد است مردانی که ورزش می کنند می توانند خطر ابتلا به سرطان روده بزرگ را به نصف کاهش دهند
[ترجمه ترگمان]دکتر لی معتقد است که افرادی که ورزش می کنند می توانند ریسک ابتلا به سرطان روده را نصف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Halve the peppers and char the skins under a hot grill.
[ترجمه گوگل]فلفل ها را از وسط نصف کنید و پوست ها را زیر یک گریل داغ زغال کنید
[ترجمه ترگمان]فلفل را فشار داد و پوست را زیر یک کباب داغ گاز گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Halve the pineapple and scoop out the inside.
[ترجمه گوگل]آناناس را نصف کرده و داخل آن را بردارید
[ترجمه ترگمان] اون آناناس رو بردار و از داخل بریز بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Halve the tomatoes, then cut them up coarsely.
[ترجمه گوگل]گوجه فرنگی ها را از وسط نصف کنید، سپس آنها را درشت خرد کنید
[ترجمه ترگمان]سپس tomatoes را خشک کنید و با صدای خشنی آن ها را برید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Halve the melon and scoop out the pulp.
[ترجمه گوگل]خربزه را نصف کرده و تفاله آن را بردارید
[ترجمه ترگمان]هندوانه را خیس کنید و خمیر را بیرون بیاورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's halve the project between our two teams.
[ترجمه گوگل]بیایید پروژه بین دو تیم خود را نصف کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید پروژه بین دو تیم را نصف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The potatoes will cook more quickly if you halve them before you put them in the oven.
[ترجمه گوگل]اگر سیب زمینی ها را قبل از گذاشتن در فر از وسط نصف کنید، زودتر می پزند
[ترجمه ترگمان]اگر قبل از این که آن ها را در فر قرار دهید، سیب زمینی ها خیلی زود آشپزی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Halve the potatoes crosswise.
[ترجمه گوگل]سیب زمینی ها را به صورت ضربدری نصف کنید
[ترجمه ترگمان]potatoes سیب زمینی را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Halve six hard-boiled eggs and lay 3 on each plate.
[ترجمه گوگل]شش تخم مرغ آب پز شده را نصف کرده و در هر بشقاب 3 عدد قرار دهید
[ترجمه ترگمان]شش تا تخم مرغ آب پز و سه تا را روی هر بشقاب قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. City experts say profits could halve over the next year as the other supermarket chains eat into Gateway's market share.
[ترجمه گوگل]کارشناسان شهر می گویند که سود ممکن است در سال آینده به نصف کاهش یابد زیرا سایر سوپرمارکت های زنجیره ای سهم بازار Gateway را می خورند
[ترجمه ترگمان]کارشناسان شهر می گویند که سود ممکن است در سال آینده به نصف کاهش یابد چون زنجیره ای دیگر سوپر مارکت به سهم بازار سهام وارد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just before you toast the bread, halve, core and thinly slice the pear.
[ترجمه گوگل]درست قبل از اینکه نان را برشته کنید، گلابی را از وسط، هسته و نازک برش دهید
[ترجمه ترگمان]درست قبل از این که نان برشته، halve و هسته گلابی را برشته کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It contained a plan to halve the number of places in children's day centres from 198
[ترجمه گوگل]این شامل طرحی برای نصف کردن تعداد مکان در مراکز روزانه کودکان از 198 بود
[ترجمه ترگمان]این برنامه شامل یک برنامه برای نصف کردن تعداد مکان ها در مراکز روز کودکان از ۱۹۸ مورد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The changes can more than halve the money you are allowed to put into a pension term assurance policy.
[ترجمه گوگل]این تغییرات می تواند بیش از نصف پولی را که شما مجاز به گذاشتن آن در یک بیمه نامه مدت بازنشستگی هستید، کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]این تغییرات بیش از نصف پولی است که به شما اجازه داده می شود به یک سیاست تضمین دوره بازنشستگی واریز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A half-speed recorder would effectively halve the rate of tax that consumers would pay, should a levy be introduced.
[ترجمه گوگل]در صورت وضع مالیات، یک ضبط کننده با سرعت نیم‌سرعت، نرخ مالیاتی را که مصرف‌کنندگان می‌پردازند، به نصف کاهش می‌دهد
[ترجمه ترگمان]یک دستگاه ضبط با سرعت به طور موثر نرخ مالیات را که مصرف کنندگان باید پرداخت کنند را به نصف کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دونیم کردن (فعل)
cut, bisect, halve, split

دو نصف کردن (فعل)
halve

تخصصی

[ریاضیات] نصف کردن

انگلیسی به انگلیسی

• share equally, divide into two
when you halve something or when it halves, it is reduced to half its previous size or amount.
if you halve something, you divide it into two equal parts.
halves is the plural of half.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
Let’s halve the sandwich so we each get a half.
In a conversation about reducing waste, someone might suggest, “We should halve our paper usage by printing on both sides. ”
A teacher might ask their students, “Can you halve the apples and share them with your partner?”
در زبان باستانی لری واژه کهن وآریایی�لفlef� به معنی نیمه، نیم، نیمی، نصف، نصفه، شقه، لنگه، تا، و. . است. در لری به دوچیز شبیه ومانندهم، مثلا دوقلو را، �لفونه� میگویند. این واژه نیز مانند بسیاری از واژگان
...
[مشاهده متن کامل]
دیگر وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�هاوhalve� به معنی به دونیم ودونصف کردن وبه دوبخش برابر تقسیم کردن در زبان انگلیسی به کار میرود. با�هافhalf� و�لیفleaf� نیزهمریشه است وبه ( معنی لنگه، لنگه در، لنگه پنجره، لته و. . . البته معانی دیگری نیز دارد که سرجای خود توضیح خواهم داد. � ) . حرفLدر واژه�هاوhalve� نوشته میشود اما خوانده نمیشود مانند واژه �هافhalf�. در اینجا تبدیل رایج ف به واو راداریم یعنی لفlef > هاوhalve. لفlef > هافhalf. اعضای محترم فرهنگستان لطفا حمایت کندتا این واژگان تا ابد زنده بمانند. . . در فرهنگ جدید پارسی گنجانده شوند لطفا. . . سپاسگزارم. . . شدیدا به کمک این فرهیختگان فرهنگستان نیازمندیم برای ثبت این واژه های کهن واصیل. . .

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : halve
✅️ اسم ( noun ) : half
✅️ صفت ( adjective ) : half
✅️ قید ( adverb ) : half
نصف کردن
half ( اسم ) = نصف، نیم
halves ( صورت جمع کلمه half ) = نیمه ها
halve ( فعل ) = نصف کردن، دو نیم کردن
قوز کردن ، دولا شدن
نصف شدن ( حجم، مقدار یا اندازه چیزی ) ،
نیمی از چیزی کاسته شدن
In a study of 400 patients, half of those given the medication saw the number of their headaches halved
نیمکره

بپرس