halter

/ˈhɒltər//ˈhɔːltə/

معنی: تسمه، هالتر، مهار، افسار، پالهنگ، طناب چوبه دار، افسار کردن
معانی دیگر: طناب چوبه ی دار، طناب دار، به دار زدن، حلق آویز کردن، افسار بستن به، مهار کردن، پستان بند (که از گردن آویخته است)، (حشره های دوباله) باله ی ترازگر، وزنه برداری هالتر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a rope or strap with a bitless headstall that is set on the head or neck, as of a horse or ox, to restrain or guide the animal.

- She led the horse by its halter back to the barn.
[ترجمه گوگل] او اسب را با لنگش به سمت انبار هدایت کرد
[ترجمه ترگمان] افسار اسب را به زور به طویله برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a woman's garment that covers the chest and fastens around the neck and back but leaves the rest of the upper body bare.
مشابه: bosom

- She wore a beautiful sequined halter.
[ترجمه گوگل] او یک هالتر پولک دار زیبا پوشیده بود
[ترجمه ترگمان] a قشنگی به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a rope with a noose used to hang a condemned person; hangman's noose.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: halters, haltering, haltered
(1) تعریف: to put a halter on (an animal).

(2) تعریف: to execute by hanging.
اسم ( noun )
حالات: halteres
• : تعریف: either of a pair of club-shaped appendages that form rudimentary hind wings on an insect, such as the fly or mosquito, and serve to maintain its balance in flight.

جمله های نمونه

1. he was dangling with a halter around his neck
او از طنابی به دور گردنش آویزان بود.

2. he tied the ass to the tree with its halter
او خر را با افسارش به درخت بست.

3. She was dressed in a halter top and shorts.
[ترجمه گوگل]او یک تاپ و شلوارک پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]لباسی با افسار و شلوارک پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jen was wearing black shorts and a halter.
[ترجمه گوگل]جن شلوارک مشکی و هالتر پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]جن شلوارک مشکی و افسار halter بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hazar, an Arabian stallion, felt that halter classes at shows were rather beneath his dignity.
[ترجمه گوگل]هازار، یک اسب نر عربی، احساس می کرد که کلاس های هالتر در نمایشگاه ها بسیار پایین تر از شأن او است
[ترجمه ترگمان]هزار، یک اسب نر عربی، احساس می کرد که در طبقات مختلف فقط با وقار و متانت رفتار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was a halter for Ram Rahim.
[ترجمه گوگل]برای رام رحیم توپی بود
[ترجمه ترگمان]این یک افسار برای رحیم خان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was wearing a halter dress the colour of flame that had wilted in the first hour.
[ترجمه گوگل]او لباسی به رنگ شعله پوشیده بود که در همان ساعت اول پژمرده شده بود
[ترجمه ترگمان]لباسی را که در ساعت اول پژمرده شده بود به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Win the mare or lose the halter.
[ترجمه گوگل]برنده مادیان یا از دست دادن هالتر
[ترجمه ترگمان]یا مادیان را ببرید یا افسار خر را از دست بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A red print halter top lowa silky, royal blue - and - purple, above - the - knee sheath dress are party - perfect options . . .
[ترجمه گوگل]یک لباس غلاف قرمز رنگ ابریشمی، آبی سلطنتی و بنفش، بالای زانو گزینه های مناسبی برای مهمانی هستند
[ترجمه ترگمان]یک عبارت قرمز از جنس کتان مرغوب، ابریشمی سلطنتی، بنفش و بنفش که بالای زانو قرار دارد، گزینه های بی نظیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To a greedy eating horse a short halter.
[ترجمه گوگل]به اسبی که حریص غذا می خورد یک هولتر کوتاه
[ترجمه ترگمان]به یک اسب حریص و حریص که افسار کوتاهی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mention not halter in the house of him that was hanged.
[ترجمه گوگل]در خانه ی او که به دار آویخته شد، از قصر یاد نکنید
[ترجمه ترگمان]فقط افسار را در خانه او نگه دارید که به دار آویخته شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr. Vinegar took hold of the cow's halter and led her up and down the street.
[ترجمه گوگل]مستر سرکه آویز گاو را گرفت و او را در خیابان بالا و پایین برد
[ترجمه ترگمان]آقای سرکه افسار خر گاو را گرفت و از خیابان بالا و پایین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All-over ruching Halter neckline Ties at back neck 19" from waist Hand wash. Dry flat. "
[ترجمه گوگل]سرتاسر یقه هالتر بنددار پشت گردن 19 اینچ از کمر شسته شده با دست صاف خشک کنید
[ترجمه ترگمان]\"- All ruching neckline\" (at ruching neckline)در \"back ۱۹ halter\" (۱۹ neck neckline)، \" \"۱۹\" (Ties neck)، \" \"from\" (Ties waist Hand)\"(from Hand Hand)\" (from waist Hand)\" این تخت خشک است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He put a halter on the horse.
[ترجمه گوگل]بر اسب بند انداخت
[ترجمه ترگمان]افسار اسب را کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Name not a halter in his house that hanged himself.
[ترجمه گوگل]در خانه اش که خود را حلق آویز کرده است نام ببرید
[ترجمه ترگمان]اسمی که خودش دار می زد، یک افسار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسمه (اسم)
lash, hoop, bail, belt, strap, ribbon, thong, halter, carrying string, garth, latchet, strop, whang

هالتر (اسم)
barbell, halter

مهار (اسم)
halter, bearing rein, bridle, frenum, checkrein

افسار (اسم)
halter, bridle, harness, rein, tether, headstall

پالهنگ (اسم)
halter, bridle, leash

طناب چوبه دار (اسم)
halter

افسار کردن (فعل)
tackle, halter, rein, tether, picket

تخصصی

[زمین شناسی] تسمه ،مهار،هالتر عضو تعادلی کوچک بجای بالهای جلو یا عقب حشرات

انگلیسی به انگلیسی

• woman's sleeveless top which is secured at the neck and at the back; rope with a noose for hanging criminals; rope with a loop at the end for tying or leading animals
restrain with a halter; hang with a halter
execution by hanging
a halter is a strap made from leather or rope that is fastened round the head of a horse so that it can be led easily.

پیشنهاد کاربران

halter 2 ( n ) =a narrow piece of cloth around the neck that holds a woman's dress in position, with the back and shoulders not covered, e. g. She was dressed in a halter top and shorts.
halter
halter 1 ( n ) ( hɔltər ) =a rope or narrow piece of leather put around the head of a horse for leading it with
halter
a piece of rope or a leather strap that is tied around an animal's head so that it can be led by someone or tied to something
افسار
halter
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/halter
طناب دار طناب دار
نیم تنه ( زنانه )

بپرس