hallway

/ˈhɒˌlwe//ˈhɔːlweɪ/

معنی: کریدور، تالار ورودی
معانی دیگر: راهرو، سرسرا، دالان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a narrow passage in a house or building; corridor.
مشابه: corridor, gallery, hall

(2) تعریف: a lobby or entrance hall.

جمله های نمونه

1. a hallway that was encumbered by piles of furniture
راهرویی که انبوهی از اسباب خانه آن را بند آورده بود

2. the hallway was filled with callers who had come to offer their condolences
راهرو پر از دیدارگرانی بود که برای عرض تسلیت آمده بودند.

3. the hallway was littered with cigaret ends and wastepaper
راهرو پر از ته سیگار و کاغذ باطله بود.

4. this hallway interconnects the two buildings
این راهرو دو ساختمان را بهم وصل می کند.

5. in the hallway i was collared by two cheeky students
در راهرو گرفتار دو دانشجوی پر رو شدم.

6. the floor of the hallway was clean and shining
کف راهرو تمیز و براق بود.

7. he detained me in the hallway and kept asking foolish questions
او مرا در راهرو معطل نگه داشت و پرسش های احمقانه کرد.

8. the landlord whirled down the hallway
صاحبخانه به سرعت از راهرو گذشت.

9. two opposed doors in a hallway
دو در که در راهرو مقابل هم قرار دارند

10. he brushed past me in the hallway but did not say hello
در راهرو از کنارم رد شد ولی سلام نکرد.

11. he buttonholed his boss in the hallway and asked for a raise
در راهرو رئیسش را گیر انداخت و با سماجت درخواست اضافه حقوق کرد.

12. two students assaulted him in the hallway
دو دانشجو در راهرو به او حمله کردند.

13. he kicked his way through the crowded hallway and entered the room
راه خود را در سرسرای شلوغ باز کرد و وارد اتاق شد.

14. i could hear his steps in the hallway
صدای پای او در راهرو به گوشم می رسید.

15. the scrape of their footsteps in the hallway
صدای (کشیده شدن) قدم های آنها در راهرو

16. there are lockers all along the school hallway and each student has a locker
در سرتاسر راهروی مدرسه،قفسه های فلزی کار گذاشته اند و هر دانش آموز یک قفسه دارد.

17. we crossed each other in a crowded hallway
در یک راهرو شلوغ از کنار هم رد شدیم.

18. i could see my face on the well-varnished hallway floor
می توانستم چهره ی خود را روی کف راهرو که خوب جلا داده شده بود ببینم.

19. there was a flurry of activity in the hallway
در راهرو غلغله بود.

20. the children flapped with their arms as they went down the hallway
(مجازی) شاگردان هنگام عبور از راهرو،دستان خود را در هوا تکان می دادند.

21. the principal of the school had to come and stop the fracas in the hallway
مدیر مدرسه مجبور شد به سرسرا بیاید و به کتک کاری خاتمه بدهد.

22. a tall and fat lady whose silken skirt was rubbing on the floor, sailed into the hallway
خانم قد بلند و چاقی که دامن ابریشمی او بر زمین کشیده می شد،وارد سرسرا شد.

23. She walked into the cool of the hallway.
[ترجمه گوگل]وارد هوای خنک راهرو شد
[ترجمه ترگمان]او به سمت خنک تالار رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He bundled the old lady into her hallway and brutally attacked her.
[ترجمه گوگل]او پیرزن را در راهروی خود بست و وحشیانه به او حمله کرد
[ترجمه ترگمان]او خانم پیر را در راهرو حبس کرد و با خشونت به او حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The basement hallway is painted a warm yellow.
[ترجمه گوگل]راهروی زیرزمین به رنگ زرد گرم رنگ آمیزی شده است
[ترجمه ترگمان]راهرو زیرزمینی رنگ زرد گرمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The door opened onto a lighted hallway.
[ترجمه گوگل]در به راهروی روشن باز شد
[ترجمه ترگمان]در باز شد و وارد هال روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. I looked down the hallway to room number nine.
[ترجمه گوگل]از راهرو به اتاق شماره نه نگاه کردم
[ترجمه ترگمان]از راهرو به اتاق شماره نه نگاه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The restroom is at the end of the hallway to the right.
[ترجمه گوگل]سرویس بهداشتی در انتهای راهرو سمت راست است
[ترجمه ترگمان]دستشویی انتهای راهرو سمت راست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He stood in the narrow hallway just outside the door.
[ترجمه گوگل]در راهروی باریک درست بیرون در ایستاد
[ترجمه ترگمان]او در راهروی باریک درست بیرون در ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کریدور (اسم)
hallway

تالار ورودی (اسم)
hallway

انگلیسی به انگلیسی

• corridor in a building, entrance hall
a hallway is the entrance hall of a house or other building.

پیشنهاد کاربران

hallway 2 ( n ) ( also hall, entry ) a space or passage inside the entrance or front door of a building, e. g. She ran into the hall and up the stairs.
hallway
hallway 1 ( n ) ( hɔlweɪ ) ( also hall ) =a passage in a building with rooms down either side, synonym corridor, e. g. I headed for Scott's office down the hall.
hallway
تالار ورودی
راهرو

راهرو مکانیک تازه وارد ساختمان می شویم
منظور لابی یا سالن ورودی اپارتمان و هتل
را هال ٫ راه سالن٫راه توی خانه
کریدور
راهرو

بپرس