hallmark

/ˈhɑːlˌmɑːrk//ˈhɔːlmɑːk/

معنی: نشان، انگ
معانی دیگر: (مجازی - نشان یا نماد خوبی و اصالت) انگ، نماد، مهر تضمین، (در اصل) مهر ضمانت (که سابقا به اشیا طلا و نقره ی ساخت انگلیس می زدند و عیار و اصالت جنس را تضمین می کرد)، عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود، نشان عیارکه ازطرف زرگرخانه و دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an official mark or stamp used in England to certify that a gold or silver article meets established standards of purity.

(2) تعریف: any mark used to indicate genuineness or excellence.

(3) تعریف: any feature that serves to distinguish something.
مشابه: feature, stamp

- Innovation is a hallmark of genius.
[ترجمه گوگل] نوآوری مشخصه نبوغ است
[ترجمه ترگمان] ابتکار یک نشانه نبوغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hallmarks, hallmarking, hallmarked
• : تعریف: to stamp or imprint with a mark that certifies purity or confers some distinction.

جمله های نمونه

1. Attention to detail is the hallmark of a fine craftsman.
[ترجمه گوگل]توجه به جزئیات ویژگی بارز یک صنعتگر خوب است
[ترجمه ترگمان]توجه به جزئیات نشانه یک هنرمند خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One hallmark of a good politician is his ability to influence people.
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های یک سیاستمدار خوب، توانایی او در تأثیرگذاری بر مردم است
[ترجمه ترگمان]یکی از نشانه های یک سیاست مدار خوب توانایی او برای نفوذ بر مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Clear expression is the hallmark of good writing.
[ترجمه گوگل]بیان واضح ویژگی بارز نوشتن خوب است
[ترجمه ترگمان]بیان روشن نشانه نوشته خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their performance did not bear the hallmark of European champions.
[ترجمه گوگل]عملکرد آنها نشان قهرمانان اروپا را نداشت
[ترجمه ترگمان]عملکرد آن ها مشخصه قهرمانان اروپایی را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's a technique that has become the hallmark of Amber Films.
[ترجمه گوگل]این تکنیکی است که به مشخصه Amber Films تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]این یک تکنیک است که به مشخصه فیلم آمبر تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Simplicity is a hallmark of this design.
[ترجمه گوگل]سادگی از ویژگی های این طراحی است
[ترجمه ترگمان]سادگی نشانه این طراحی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Relationships are the hallmark of the mature person. Brian Tracy
[ترجمه گوگل]روابط مشخصه یک فرد بالغ است برایان تریسی
[ترجمه ترگمان]زنان نشانه یک آدم بالغ هستند \"ب - - رای - - ان\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In what would become a hallmark of the next dozen years, the Legislature was seldom able to act on major issues.
[ترجمه گوگل]در چیزی که به مشخصه ده سال آینده تبدیل می شد، قوه مقننه به ندرت قادر بود در مورد مسائل عمده اقدام کند
[ترجمه ترگمان]در آن چه که در دوازده سال آینده نشانه مشخصه آن بود، مجلس مقنن به ندرت می توانست در مورد مسائل عمده عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Waste became a hallmark of consumerism.
[ترجمه گوگل]ضایعات به نشانه مصرف گرایی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]ضایعات به صورت شاخص of درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Flexibility within the classroom, the hallmark of the gifted teacher, must find a place in far more of our schools.
[ترجمه گوگل]انعطاف پذیری در کلاس درس، مشخصه معلم با استعداد، باید در مدارس بسیار بیشتری جای خود را پیدا کند
[ترجمه ترگمان]انعطاف پذیری در کلاس، مشخصه معلم با استعداد، باید جایی در بیشتر مدارس پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Even Hallmark is selling bath gels and scented soaps with their cards, for goodness' sakes.
[ترجمه گوگل]حتی هالمارک ژل‌های حمام و صابون‌های معطر را با کارت‌هایشان به خاطر خیر می‌فروشد
[ترجمه ترگمان]حتی Hallmark هم ژل حمام و صابون های معطر را با کارت های خود به خاطر خوبی به خاطر خدا می فروشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many said the special effects, a hallmark of director Steven Spielberg, were amazing.
[ترجمه گوگل]خیلی ها گفتند که جلوه های ویژه، که مشخصه کارگردان استیون اسپیلبرگ است، شگفت انگیز است
[ترجمه ترگمان]بسیاری گفتند که تاثیرات ویژه، نشانه ای از کارگردان استیون اسپیلبرگ، شگفت انگیز بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hallmark of the industrial revolution has been the slow replacement of the unskilled by the skilled.
[ترجمه گوگل]ویژگی بارز انقلاب صنعتی جایگزینی آهسته افراد ماهر به جای افراد ماهر بوده است
[ترجمه ترگمان]مشخصه انقلاب صنعتی، جایگزینی آهسته افراد غیر ماهر توسط افراد ماهر بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A duty to describe is the moral hallmark of the new novel.
[ترجمه گوگل]وظیفه توصیف، ویژگی اخلاقی رمان جدید است
[ترجمه ترگمان]وظیفه توصیف مشخصه اخلاقی این رمان جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Clog dancing is a hallmark of Appalachian culture.
[ترجمه گوگل]رقص کلوگ از ویژگی های بارز فرهنگ آپالاچی است
[ترجمه ترگمان]رقص Clog نشانه فرهنگ Appalachian است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

انگ (اسم)
brand, hallmark

انگلیسی به انگلیسی

• official mark or stamp ensuring that a gold or silver item meets a certain standard of quality (british); stamp indicating purity or authenticity; mark indicating good quality; identifying characteristic
stamp with a hallmark; imprint with a stamp to indicate purity or authenticity
a hallmark is the most typical quality or feature of something or someone.
a hallmark is also an official mark put on objects made of precious metals which indicates their value, origin, and quality.

پیشنهاد کاربران

Hallmark cards inc : شرکت تولید کارت پستال
در آمریکا هم هست
✍ توضیح: A distinctive feature or trait that indicates quality or authenticity 🏅🔖
🔍 مترادف: Trademark
✅ مثال: Her attention to detail is the hallmark of her design work.
صفت بارز
seal, device, endorsement, mark, sign, stamp, symbol - indication, sure sign, telltale sign
انگ زدن، عیارگذاشتن، نشان، عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود، انگ، بازرگانی: نشانه عیار
۱. نشان. عیار ۲. نشان. علامت. شاخص ۳. عیار زدن. عیار {چیزی را} مشخص کردن
مثال:
Durability and beauty are the hallmarks of Kashan rugs.
دوام و زیبایی از شاخص های فرشهای کاشان هستند.
1 -
An official mark or stamp that is put on gold and silver objects in the UK to show their origin, purity, and year of manufacture 123. For example, “The antique silverware had a hallmark indicating it was made in London in 1785”
...
[مشاهده متن کامل]

علامت یا مهر و نشان رسمی که بر روی اشیاء طلا و نقره در انگلستان گذاشته می شود تا مبدأ، خلوص و سال ساخت آنها را نشان دهد. به عنوان مثال، "ظروف نقره عتیقه دارای علامت مشخصه ای بود که نشان می داد در سال 1785 در لندن ساخته شده است".
2 -
A typical characteristic or feature of a person or thing. For example, “Attention to detail is a hallmark of his work”.
یک ویژگی یا خصوصیت معمول یک شخص یا چیز. به عنوان مثال، "توجه به جزئیات ویژگی بارز کار او است".
وجه تمایز، مشخصه
Expert opinion outside Iran said the attack bore the hallmarks of IS.
3 -
A sign or symbol used by a company or organization to indicate quality, authenticity, or excellence. For example, “The restaurant’s use of fresh, locally sourced ingredients is a hallmark of its commitment to sustainability”.
علامت یا نمادی که توسط یک شرکت یا سازمان برای نشان دادن کیفیت، اصالت یا برتری استفاده می شود. به عنوان مثال، استفاده رستوران از مواد تازه و محلی، نشانه تعهد آن به محصولات زیست پایشی است.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/hallmark• https://www.merriam-webster.com/dictionary/hallmark
داخل انگشترها و النگوها پرس شده ۷۵۰ یعنی طلای ۱۸ عیار
روی قاشق های استیل مرغوب پرس شده 18/10
معنای اول: ویژگی بارز، مشخصه ی متداول، خصوصیت متمایز، نشانه ی معمول
hallmark ( پزشکی )
واژه مصوب: علامت بارز
تعریف: ویژگی یا خصیصۀ ممتازکننده
There are a few 👉hallmarks👈 of Russian disinformation on social media that make it easy to spot, analysts say
نشانه بارز
مشخصه

نشانه بارز
ننگ
مشخصه اصلی
ویژگی بارز
Typical feature
شاه علامت ( در بیماری )
نشانه - نماد - برچسب - زدن انگ به طلا و فلزات برای نشان دادن معیار اونها - مشخصه - ویژگی
مشخصه/نشان بارز
سمبل
مشخصه
ویژگی اصلی
مشخص . بارز
خصیصه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس