صفت ( adjective )
• (1) تعریف: (vulgar slang) unplanned or poorly planned; haphazard.
- Of course their half-assed scheme didn't work!
[ترجمه E.b.o.j] البته که نقشه نصفه و نیمه آنها کارگر نیافتاد|
[ترجمه گوگل] البته طرح نیمه کاره آنها جواب نداد![ترجمه ترگمان] البته نقشه half جواب نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: incompetent; lacking knowledge or ability.
- Some half-assed plumber must have worked on these pipes.
[ترجمه E.b.o.j] لابد یه لوله کش کم فروش /از کار بدزد رو این لوله ها کار کرده|
[ترجمه گوگل] یک لوله کش نیمه کاره باید روی این لوله ها کار کرده باشد[ترجمه ترگمان] یه لوله کش نیمه - باید روی این لوله ها کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in an incompetent manner.